انشا از زبان مزرعه ای در انتظار باران
انشا از زبان مزرعه ای در انتظار باران را از سایت اسک 98 دریافت کنید.
مزرعه ای در انتضار باران
هوا گرم است و باران نمیآید. لبهایش ترکخورده اما همچنان امیدوار. در فکر است، آیا این امتحان الهی است؟! شاید باید بهاندازهی حضرت ایوب صبر کند و یا بهاندازهی حضرت ابراهیم سختی بکشد، خدا فقط میداند ...
دیگر کشاورز امیدی به مزرعه ندارد، چون چاه دارد خشک میشود. مزرعه آخرین فرصتهای خود را بهمرور خاطرات قدیم خود اختصاص داده است. آن لحظههایی که سیراب بود، از همه وجودش برای محصولی عالی مایه میگذاشت. بچهها به شوق هندوانه و خیار، شتابان خود را به زمین میرساندند تا هندوانه و خیار بخورند. مزرعه به فکر فرورفته است؛ آیا این روزها خواهد رسید؟!
ماهها میگذرد، درختان خشک شدند کشاورز ناامیدانه به فکر چاره است، اما زمین چیز عجیبی زمزمه میکند. او میگوید: «میگذرد، میگذرد». عجیب است، هنوز امیدوار است و میگوید: «من تا خدا رادارم، همیشه امیدوارم».
ناگهان صدای خوش آشنایی آمد، کشاورز سراسیمه خود را به بیرون خانه رساند، آنچه دید باورش نمیشد، باران آمده بود. باران روزها ادامه داشت و چاهها پر آب شد و زمین سیراب. زمین زیر لب میگفت: «ایمان داشتم که خدا همیشه به فکر من است و مرا تنها نخواهد گذاشت امّا صد حیف که این روزها هم میگذرد.»
امـــیــر بـــاقـــری
دانشآموز کلاس نهم
منبع مطلب : shagerdane.blogfa.com
مدیر محترم سایت shagerdane.blogfa.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
خیلی خوب است ولی ای کاش ادامش هم بود اون وقت خیلی خوب میشد
کاش ادامه داشت اون وقت بهتر میشد
واقعا خیلی خوب بود یعنی درواقع باید که بگم عالی بود مرسی از همه شما
متن قشنگی بود ، ولی آخرش که گفت :: اما صد حیف که این روز ها هم میگذرد شاید بهتر بود انشا رو ادامه میدادید تا شیرین تر تموم بشه
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
حرف نداره واقعا خیلی ممنون 👍👍👍👍👍