انشا کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد
انشا کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد را از سایت اسک 98 دریافت کنید.
یک داستان و ۲ انشا در مورد کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد
ستاره | سرویس سرگرمی - انشا در مورد کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد را میتوان به دو فرم تعریف خاطره و تحلیلی نوشت. این نوع موضوع انشا، به دلیل قرار داشتن بر پایه یک ضرب المثل، جای توضیحات بسیاری دارد و به راحتی میتوان به انواع و اقسام مختلف در مورد آن نوشت. مثل موضوع انشا زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد که چنین وضعیتی داشت. در اینجا به دو نمونه انشای تحلیلی و تعریف خاطره بر پایه ضرب المثل قدیمی کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد، میپردازیم. در پایان برای بازآفرینی کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسه یک داستان کوتاه نیز درباره این ضرب المثل میآوریم.
در این مطب میخوانید:
انشا در مورد کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد
انشا اول : تحلیلی
کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد از ضرب المثلهای پرکاربرد ایرانی است که اتفاقا معنای ظریف و بسیار درستی دارد. این ضرب المثل به معنای آن است که هر کاری که در حق هر شخصی انجام دهیم، جایی دوباره با او روبرو میشویم و راه گریز و فراری نیست. شاید بتوان گفت مفهوم این ضرب المثل تقریبا همان مفهوم قانون کارما است که بسیاری به ان معتقدند. به واقع نمیتوانیم برخوردهای خود با دیگران را نادیده گرفته و در آینده رویارویی با آنها نداشته باشیم.
هر عملی در این جهان عکسالعملی دارد و ما نمی توانیم از اعمال خود فرار کنیم. اگر در جایی به کسی بدی کرده و یا در مقابل او رفتار ناخوشایندی انجام داده باشیم، بهحتم روزی در جایی دیگر با وی روبرو شده و پاسخ کار خود را دریافت خواهیم کرد. همین طور اگر جایی حقی از کسی ضایع کنیم، نباید خود را نجات یافته تصور کنیم. بی شک جایی و روزی، دوباره با آن شخص روبرو شده و باید پاسخگو باشیم.
این قانون جهان است که هیچ بدی و خوبی بیپاسخ نماند. تمام انسانها نسبت به یکدیگر مسئول هستند و هیچ کس نمیتواند از زیر بار گناهان و اعمال خویش شانه خالی کند. اگر بخواهیم که در زندگی همیشه با خیال راحت و اطمینان نسبت به اعمال خود زندگی کنیم، نباید به هیچ کس ظلمی کرده و یا حق کسی را ضایع کنیم.
همیشه به خاطر داشته باشیم که کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد و آدمیزاد را گریزی از اعمال خود نیست. گاهی اوقات برخی از افراد با تصور فراموش شدن بدیها و ظلمهای خود، همه چیز را تمام شده میدانند. اما روزی که با شخص مظلوم واقع شده و یا کسی که به هر ترتیبی به او بدی کردهاند، روبرو شوند؛ این ضرب المثل را به یاد خواهند آورد.
خوبی و بدی در این دنیا یا در دیار باقی، پاسخ داده خواهد شد. حتی اگر در این جهان از دام گناهان و بدیهای خود بگریزیم، در جهانی دیگر و پس از مرگ با آثار آنها مواجه خواهیم شد.
انشا دوم: تعریف یک خاطره
همیشه شنیده بودم که بزرگترها میگفتند کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد! اما هیچ وقت به درستی مصداق و معنای این ضرب المثل را نمیدانستم. زمانی که برای خودم اتفاق مشابهی رخ داد، به خوبی دریافتم که چطور چنین چیزی در زندگی افراد رخ داده و چه معنایی دارد.
یک روز در مدرسه یکی از دوستانم مشکلی داشت و از من خواست که به او کمک کنم. او نتوانسته بود مشقهایش را بنویسد و از من خواست که پیش از شروع کلاس به او در نوشتن مشقهایش کمک کنم. من که غرور به سرم افتاده بود و در مقابل درماندگی او، بیتفاوت بودم؛ درخواستش را رد کردم. او به من خیلی اصرار کرد که قبل از آمدن معلم، کمکش کنم تا زودتر تکالیفش را به پایان برساند.
دوست من روز بدی را پشت سر گذاشته و مشکلات خانوادگیاش باعث شده بود که قادر به انجام تکالیف خود نباشد. من با بیرحمی، این موضوع را نادیده گرفته و نسبت به او بیتفاوت ماندم. مدت زیادی نگذشت تا اتفاق مشابهی برای من افتاد. دست برادر کوچکترم شکست و ما به بیمارستان رفتیم. اوضاع خانه به هم ریخته بود و من آن قدر نگران برادرم بودم که نتوانستم تکالیف مدرسهام را انجام دهم.
صبح فردایش با ناراحتی و کوفتگی به مدرسه رفتم. میدانستم که معلم سختگیری داریم و با عدم انجام تکالیف، به شدت عصبانی خواهد شد. بی آن که به خاطر بیاورم چطور چند ماه پیش درخواست کمک این دوستم را رد کرده بودم، به سراغش رفته و از او خواستم در انجام تکالیف عقب افتاده به من کمک کند. او نگاهی به من کرد و گفت که به خاطر بیاورم چطور چندین ماه پیش با بیتفاوتی درخواست کمک او را رد کرده بودم!
دوست من حق داشت و این جایی بود که میشد گفت کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد. بگذریم که دوستم از موضع خود کوتاه آمده و به من کمک کرد؛ اما من معنای این ضرب المثل را به خوبی دریافتم و درس بزرگی گرفتم.
داستان درباره کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد
پویا و سعید همکلاسی بودند. پویا پسر ریز اندام عینکی اگرچه خیلی پسر حواس پرتی بود و همه سر به سرش میگذاشتند، اما شاگرد اول کلاس محسوب میشد و تمام نمره هایش ممتاز بود. نقطه مقابلش سعید بود که طرفداران زیادی در کلاس داشت و با شوخی ها و شیطنت هایش همه را به خود جذب میکرد اما هیچ اهمیتی به درس و مدرسه اش نمیداد. فصل امتحانات شده بود و از قضا صندلی سعید و پویا کنار هم قرار داشت. پویا به محض اینکه برگه را گرفت تمام حواسش را بر روی سوالات امتحانی متمرکز کرد و با دقت شروع کرد به جواب دادن. در حین امتحان سعید مدام از پویا میخواست که به او تقلب بدهد اما پویا توجهی نمیکرد. زمان امتحان داشت تمام میشد که سعید با یک حرکت سریع - وقتی معلم پشتش به آنها بود - برگه پویا را از زیر دستش کشید و برگه امتحان خودش را به جای آن روی میز او گذاشت. سعید خوب میدانست پویا اغلب موارد فراموش میکند اسم خودش را قبل از از هر چیز بالای برگه اش بنویسد. بنابراین خودش هم هیچ اسمی روی برگه اش ننوشت تا بتواند سر فرصت آنها را با هم عوض کند. برگه امتحانی پویا حالا دست سعید بود و اسم خودش را هم روی آن نوشته بود و دیگر پویا هیچ کاری نمیتوانست بکند. در آخرین دقایق، پویا با سرعت چند تا از سوالات برگه سفید جایگزین شده را جواب داد و در نهایت با نمره خیلی پایین این درس را قبول شد. آن روز بعد از امتحان، سعید و دوستانش حسابی پویا را دست انداخته بودند.
سالها گذشت. مردی با دستبند به دست، وارد دادگاه شد تا برای اختلاس میلیاردی که مرتکب شده بود محاکمه شود. لبخند شرارت باری روی لبهایش بود گویی به خود و ثروتش خیلی متکی باشد و مطمئن باشد میتوان قاضی و دادگاه را با «رشوه» خرید. اما وقتی در جایگاه قرار گرفت و چشم در چشم قاضی شد، ناگهان رنگ باخت. مرد ریز اندام از پشت عینک به او خیره شده بود و میخواست اظهاراتش را بشنود. سعید حرفی برای گفتن نداشت اما قاضی اینگونه شروع کرد: اگر چه کوه به کوه نمیرسد اما... آدم به آدم میرسد...
نتیجه گیری
ضربالمثلها در فرهنگ ما ایرانیان جایگاه ویژهای دارند و ما برای انواع و اقسام موقعیتها و موضوعات مختلف، ضربالمثلی داریم. در انشا در مورد هر که بامش بیش برفش بیشتر نیز به همین شکل به گسترش یک ضربالمثل پرداختیم. شما چطور در خصوص یک ضربالمثل، انشا مینویسید؟
منبع مطلب : setare.com
مدیر محترم سایت setare.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.انشا در مورد کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
انشا در مورد کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
مثل نویسی صفحه 44 کتاب نگارش پایه نهم
انشا اول درباره کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
مقدمه : در روزگاران قدیم ، دو بازرگان کهنه کار و با تجربه با نام علی و نقی زندگی می کردند که همکاری و رفاقت آن ها ، میان مردم شهر زبانزد همگان بود.
بدنه : روزی از روز ها علی تصمیم گرفت تا تمام دارایی اش را بفروشد و به کالا تبدیل کند . او برای فروش کالا ها ، کالاها را بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور افتاده بفروشد . از این راه می توانست سود زیادی را بدست آورد ولی در یکی از این روز ها طوفان سختی وزید و کشتی علی با همه دارایی اش از بین رفت و او بسیار فقیر و بی چیز شد .
علی که از نتوانسته بود کمکی از اطرافیانش بگیرد ، با امید یاری بهترین دوستش ، نزد نقی رفت و از او درخواست کرد مبلغی را به او قرض بدهد تا او دوباره بتواند به تجارت بپردازد . اما نقی در پاسخ به علی گفت : اگر با عقل بودی ، همه مال و منان خود را با کشتی نمی فرستادی و او را از خود راند.
مدتی بدین ترتیب گذشت ولی از آنجا که علی مردی کاربلد و تلاشگر بود ، به هر زحمتی که بود ، با گذشت زمان تمام اموال از دسته رفته خود را بازیافت و به همان ثروت دوران پیشین رسید.
نتیجه : روزی از روز ها نقی با شرمساری و پشیمانی نزد علی آمد و گفت : پس از بیرون کردن تو ، دزد به انبار من دستبرد زد . حال چیزی ندارم به جز حسرت و پشیمانی و از تو کمک می خواهم.
علی هم در پاسخ گفت : کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد.
انشا دوم درمورد کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
مقدمه : « کوه به کوه نمی رسد , آدم به آدم می رسد ! » ، آدم با شنیدن این جمله نا خودآگاه یاد انتقام و وجود نظم در جهان هستی می افتد نه ؟! بیایید این تفکر کلیشه ای و ظاهر بینی را به اعماق دره ی مغز خود انداخته و با عینک هزار رنگ متفاوت بینی به آن بنگریم.
بند : انسان در طول تاریخ همیشه خواستار عدالت بوده است و اگر ظلمی در حق او شود هر ثانیه بعد از آن با لحظه شماری برای دیدن عذاب ظالم خواهد گذشت ، ولی همیشه ظالم به پرتگاه نتیجه ی عمل خود نمی افتد ، که این تفکر کلیشه ای در تناقض با مثل ما است ، چرا که بعضی فکر میکنند در اینگونه موارد آدم به ادم نمی رسد ، شاید آدم به آدم رسیده است ولی قد او برای سیلی محکم کمی کوتاه است ! شاید آدم به ادم رسیده است ولی آدم ظالم پوشیده از زرهی به نام پول و قدرت و شهرت است که هیچ ضربه ای اورا تحت تاثیر قرار نمی دهد !
پس چه کسی این زره محکم را می تواند از تن او در بیاورد ؟ پاسخ در یکی از قفسه های کتابخانه تان تهفته است ، آری در قرآن ، قرآنی که به مظلوم نوید آتشی سوزان برای ظالم را می دهد که گرمای آن از کرده ی خود انسان تامین می شود .
از انتقام بگذریم ! ؛ شاید دو آدم می خواهند به هم برسند ولی خجالت می کشند ! ، شاید آدم در آخر به آدم مورد نظر خود برسد ولی نتواند اورا لمس کند یعنی شاید دیر رسیده و او در زیر زمین آرمیده و خاکهایی از جنس خاطرات و اندوه و حسرت روی او را پوشانده باشد !
چه بسا انسانهایی که یک عمر کنار هم بوده و به همدیگر رسیده بودند ولی باطن و روح آن ها فرسنگ ها از یکدیگر جدا بوده و مانند دو کوه هیچ گاه به هم نرسیدند .
نتیجه : در پایان چه کسی گفته است کوه به کوه نمی رسد؟! جدای از بحث علمی ، از این منظر نگاه کنید که چه پهلوانان و شهیدان کوه مانندی که در استواری پایدارتر از کوه به زمین ایمان و دین و معرفت و از خودگذشتگی چسبیده بودند و باد شهادت آن ها را در جهان اصلی به یکدیگر رساند!
انشا سوم در مورد کوه به کوه نمیرسد اما آدم به آدم میرسد
” همه ما آدمیم . هرچقدر هم از همدیگه بدمون بیاد ، بالاخره یه روزی با همدیگه کنار میایم ” . این جمله ، جواب سوالی بود که از مادردم پرسیده بودم . خب باید حدس زده باشید چی پرسیده ام . درسته ؛ سوالم این بود : ” کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم میرسه یعنی چی ؟ ”
مادرم درست گفت ولی فکر نکنم همه چیز رو گفته . اصلا کوه چطوری سر از ضرب المثل در آورده ! بماند که چرا کوه به کوه نمی رسه . راستی ، این روزا چرا هیچکس نمی خواد فکر کنه ؟ همه می خوان با کمترین دلایل فقط قبول کنن.به یه دستگاه دو منظوره تبدیل شدیم که فقط داریم کپی می کنیم ، انگار چاپ کردن داره کم کم یادمون میره . بیایین یکمی هم چاپ کنیم .
یه سوال ، چرا کوه ها به هم نمی رسند؟ – چونکه پا ندارن . پس اگه پا ندارن ، چرا داریم اونا را با خودمون مقایسه می کنیم ؟ به نظرتون منطقیه ؟ آره ، زدیم تو خال ؛ منظور از کوه ، خاک و سنگ و ماسه نیست . کوه ها همون آدمان ولی بعضیاشون . کوه هایی که خودشون رو خیلی بلند می دونن ، از بالا به همه چیز نگاه می کنند و دور و برشون رو نمی بینن . میترسم که بگم حتی بالای سرشون رو هم نمی بینن . خبری از گل و بلبل و چشمه تو این کوه ها نیست.خطر ریزش سنگ هم که خیلی شدید . توصیه می کنم به شدت از این کوه ها دور شید و کنارشون چاد نزنید .
الان که دارم از پنجره به بیرون نگاه می کنم ، دو تا کوه بلند،خوشگل سرسبز می بینم . عجب کوه هایی ! وقتی توی نقشه این دو تا رو دیدم خیلی به هم نزدیک بودن،مثل قوری و قندون ، مثل نخود و کیشمیش ولی الان که دارم با چشمام این دوتا رو میبینم ، خیلی از همدیگه دورن ، خیلی . یکیش اون سمته ، یکیش این سمت ، ؛ یکیش اینور آبه ، یکیش اونور . مشکل از چشمای منه ؟ چه مشکلی ؟ زودباشین . بهم بگین . منتظرم !
خب دوستان ، بذارین یه سوالی ازتون بپرسم . تا حالا رونالدو و مسی رو دور یک میز در حالی که دارن میگن و میخندن تصور کردین ؟ چرا ما همیشه این دوتا نابغه رو همش در حال جنگ و مبارزه با همدیگه می بینمیم ؟ شاید این دو تا بخوان با همدیگه رفیق شدن ولی چشم های من دارن هی این دو تار رو از هم دور می کنند . درست عین اون دو تا کوه سبز . بهتره بریم پیش چشم پزشک.همین .
ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسه به زبان ساده
ضرب المثل بازنویسی مثل باز آفرینی مثل باز نویسی مثل مثل نویسی صفحه 44 ۴۴ کتاب نگارش کتاب مهارت های نوشتاری بازنویسی پایه نهم کلاس نهم در مورد درمورد درباره کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد .
منبع مطلب : 7sc.ir
مدیر محترم سایت 7sc.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.باز آفرینی و انشا درباره ی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد
انشا و باز آفرینی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد
در این مطلب برای شما باز آفرینی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسه آدم به آدم میرسه که در صفحه ۴۴ کتاب مهارت های نوشتاری خاسته شده را آماده کرده ایم
نام ضرب المثل: کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد
صفحه: ۴۴ کتاب: مهارت های نوشتاری نهم
این ضرب المثل زمانی استفاده میشود که بخواهیم بگوییم بالاخره روزی هم کار تو به من می افتد و به من نیازمند خواهی شد
باز آفرینی و انشا:
یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم ،دو بازرگان کهنه کار و سرد و گرم روزگار چشیده بودند که همکاری و دوستی آنها بین مردم ضرب المثل بود.یکی از آنها مهدی و دیگری پژمان نام داشت.
روزی مهدی همه ی دارایی اش را به کالا تبدیل و بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور بفروشد و سود زیادی نصیبش شود.
از قضا طوفان گرفت و کشتی مهدی به همراه دارایی اش از بین رفت و او فقیر و بیچاره شد نزد دوستش پژمان آمد و از او درخواست کرد تا مبلغی به او قرض بدهدت ا دوباره بتواند به تجارت بپردازد
اما پژمان در پاسخ به مهدی گفت که اگر تاجر بودی همه ی دارایی خود را جمع نمی کردی که یک باره آن را از دست بدهی و مهدی را از خود دور کرد.
مدتی بدین منوال گذشت مهدی از آنجا که مرد با تجربه ای بود به هر زحمتی که بود مقام و اموال از دست رفته خود را بازیافت
روزی پژمان پشیمان و دلخسته پیش مهدی آمد و گفت:
پس از بیرون کردن تو دزد به انبار من دستبرد زد و الان چیزی ندارم به جز حسرت و پشیمانی واز تو کمک می خواهم
مهدی گفت: شنبه به جمعه نمیرسد همان گونه که کوه به کوه نمی رسد،اما آدم به آدم می رسد
( اسماشون شنبه و جمعه بود تبدیل به مهدی و پژمان کردم شما از شنبه و جمعه جای مهدی و پيمان استفاده کنید)
امیدواریم انشای کوه به کوه نمیرسه ولی ادم به آدم میرسه برای شما مفید باشد شما نیز میتوانید بازنویسی های خود را در قسمت نظرات منتشر کنید
باز آفرینی شماره ۲ کوه به کوه نمیرسد ولی ادم به آدم میرسد:
آیا تا به حال ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد را شنیده اید؟
در دامنه دو کوه بلند دو آبادي بود که یکی بالاکوه و دیگری پایین کوه نام داشت؛
چشمه اي پر از آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادي بالاکوه می گذشت و به آبادي پایین کوه می رسید. این چشمه زمین هاي هر دو آبادي را سیراب می کرد. روزي ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین هاي پایین کوه را صاحب شود.پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت:
چشمه آب در آبادي ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوه بدهیم؟
یکی دو روز گذشت و ارباب بالاکوه به همه گفت از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه می بندیم
مردم پایین کوه از فکر شوم ارباب مطلع شدند و همراه کدخدایشان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برایشان باز کند. اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا تا ابد بی آب خواهند
ارباب به آن ها گفت بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت این دو کوه هرگز به هم نمی رسند. من ارباب شما هستم و شما رعیت!
این پیشنهاد براي مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اینکه کدخداي پایین ده فکري به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم. بعد از چند مدت قنات ها آماده شد و مردم پایین کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهایشان روانه ساختند. زدن قنات ها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود 😆
این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چاره اي جز تسلیم شدن نداشت؛ به همین خاطر به سوي پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت
شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید اگر ممکن است سر یکی از قنات ها را به طرف ده ما برگردانید کدخدا با لبخند گفت:
اولاً آب از پایین به بالا نمی رود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمی رسد. تو درست گفتی: کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد
پس ما انسان ها در زندگی طوري زندگی کنیم که مانند ضرب المثل رو به رو نشویم،وبه همه در همه حال جز نیکی نکینم.
پایان باز آفرینی و انشا درباره ی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد
منبع مطلب : darskade.ir
مدیر محترم سایت darskade.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
عسل : انشا هاتون عالی هست فقط خیلی زیده
نویسنده کوچلو محدیث دلاوری : انشا طولانی بود برای دانش آموزان مقطع ابتدایی اما برای دانش آموزان راهنمای به بالا گمونم خوب بوده باشه ♡♡
. : عالی بود
نویسنده کوچلو محدیث دلاوری : یکی از تفصیر های من در این باره : روزی روزگاری دختری جوان به نام نارسیس در دهکده زیبا زندگی میکرد ، او دوستی هم سن و سال خود به نام محدیث داشت . آنها بسیار با هم دوست بودن و همیشه اگر جایی دیگر نیاز به کمک داشت به هم کمک میکردند و مشکل خود را حل میکردن . یک روز پاییزی زیبا که هر دوی آنها برای رفتن به مدرسه در حال حرکت بودن یکی از هم کلاسی های خود را که به بچه زرنگ کلاس مشهور بود دیدند ؛ نارسیس به او سلام داد و گفت : امروز قرار است در کدام درس بهترین باشی ؟ او پاسخ داد: امروز امتحان ادبیات داریم و من نیز میخواهم نمره اولین نفر کلاس را کسب بکنم . محدیث با تعجب پرسید : امتحان؟! بله امتحان ، مگر شما آگاه نبودید ؟ نارسیس که در درس ادبیات نمرات خوبی داشت در کلام آنها پرید و گفت : بله هر دوی ما از این امتحان آگاه بودیم و قرار است نمرات بالای کسب بکنیم . هم کلاسی آنها نیز پاسخ داد که انشالله هر دو انها موفق باشند . نارسیس و محدیث بعد از تشکر و آرزوی موفقیت برای او از آن خداحافظی کردند . _ نارسیس ما که از امتحان آگاه نبودیم چرا گفتی که آگاه هستیم؟ ^ چون من در این درس اگر یک کلام هم نخوانده باشم اولم و به تو هم کمک میکنم با تقلب همه سوال ها را بنویسی . بر گه امتحان را آوردند . محدیث که خیلی ترسیده بود نمره کمی بگیرد ارام نارسیس را صدا زد و گفت : تو سوال ها را بلدی ؟ اما جوابی از نارسیس دریافت نکرد، او در تمام زمان آزمون داشت نارسیس را آرام صدا میکرد که شاید تقلبی به او برساند ؛ اما هیچ چیزی یا کمکی از طرف دوست خود دریافت نمی کرد . امتحان تمام شد ، محدیث نمره کمی دریافت کرد و از دوستش خیلی دلخور شد که به او توجه نکرده' و حتی کمکی هم به او نکرده اما چون دست به جبران خوبی داشت سخنی و ناراحتی نصبت به دوست خود بروز نداد. روز ها گذشت و اتفاقی مشابه همین بر عکس برای نارسیس رخ داد . او در امتحان ریاضی حتی کلامی هم نمی دانست ولی محدیث این کتاب را از بر بود . محدیث به او گفت : در امتحان به تو کمک خواهم کرد هر سوالی را نمی دانستی فقط صدایم بزن تا به تو جواب آن را بگویم . امتحان شروع میشود و نارسیس هر چه محدیث را صدا می زند او هیچ جوابی نمی دهد و نارسیس نا امید میشود و برگه را سفید تحویل میدهد و آخرین نمره کلاس را دریافت میکند . امتحان تمام میشود و هر دوی آنها بیرون می آیند ، نارسیس با خشم و ناراحتی به محدیث میگوید : تو که نمی خواستی به من کمک بکنی چرا گفتی که به تو کمک میکنم فقط کافیست صدایم بزنی ، ولی هر چه صدایت میزدم جواب نمی دادی؟ محدیث خنده ای تلخ زد و گفت : چون کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم میرسد . تو هم در امتحان قبل همین قول را دادی ولی هیچ کمکی نکردی حال هم من دوست داشتم چنین به تو بفهمانم که نباید فکر کنی که اگر روزی تو خوشحال بودی و دنیا وقف مرادت بود باید حس حاکمیت و بد جنسی بکنی . انشا چطور بود ؟ همین حالا نوشتم یکم شاید خام باشه ولی نمره ۱۹ رو بهت میده
عالییی
عالی
هل
عالیه
خوبن ولی بعضی هاشون طولانی ان
انشا هاتون عالی هست 🌹🌹🌹🌹🌹ممنون🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
انشا طولانی بود برای دانش آموزان مقطع ابتدایی اما برای دانش آموزان راهنمای به بالا گمونم خوب بوده باشه ♡♡
یکی از تفصیر های من در این باره :
روزی روزگاری دختری جوان به نام نارسیس در دهکده زیبا زندگی میکرد ، او دوستی هم سن و سال خود به نام محدیث داشت .
آنها بسیار با هم دوست بودن و همیشه اگر جایی دیگر نیاز به کمک داشت به هم کمک میکردند و مشکل خود را حل میکردن .
یک روز پاییزی زیبا که هر دوی آنها برای رفتن به مدرسه در حال حرکت بودن یکی از هم کلاسی های خود را که به بچه زرنگ کلاس مشهور بود دیدند ؛ نارسیس به او سلام داد و گفت : امروز قرار است در کدام درس بهترین باشی ؟
او پاسخ داد: امروز امتحان ادبیات داریم و من نیز میخواهم نمره اولین نفر کلاس را کسب بکنم .
محدیث با تعجب پرسید : امتحان؟!
بله امتحان ، مگر شما آگاه نبودید ؟
نارسیس که در درس ادبیات نمرات خوبی داشت در کلام آنها پرید و گفت : بله هر دوی ما از این امتحان آگاه بودیم و قرار است نمرات بالای کسب بکنیم .
هم کلاسی آنها نیز پاسخ داد که انشالله هر دو انها موفق باشند .
نارسیس و محدیث بعد از تشکر و آرزوی موفقیت برای او از آن خداحافظی کردند .
_ نارسیس ما که از امتحان آگاه نبودیم چرا گفتی که آگاه هستیم؟
^ چون من در این درس اگر یک کلام هم نخوانده باشم اولم و به تو هم کمک میکنم با تقلب همه سوال ها را بنویسی .
بر گه امتحان را آوردند .
محدیث که خیلی ترسیده بود نمره کمی بگیرد ارام نارسیس را صدا زد و گفت : تو سوال ها را بلدی ؟
اما جوابی از نارسیس دریافت نکرد، او در تمام زمان آزمون داشت نارسیس را آرام صدا میکرد که شاید تقلبی به او برساند ؛ اما هیچ چیزی یا کمکی از طرف دوست خود دریافت نمی کرد .
امتحان تمام شد ، محدیث نمره کمی دریافت کرد و از دوستش خیلی دلخور شد که به او توجه نکرده' و حتی کمکی هم به او نکرده اما چون دست به جبران خوبی داشت سخنی و ناراحتی نصبت به دوست خود بروز نداد.
روز ها گذشت و اتفاقی مشابه همین بر عکس برای نارسیس رخ داد .
او در امتحان ریاضی حتی کلامی هم نمی دانست ولی محدیث این کتاب را از بر بود .
محدیث به او گفت : در امتحان به تو کمک خواهم کرد هر سوالی را نمی دانستی فقط صدایم بزن تا به تو جواب آن را بگویم .
امتحان شروع میشود و نارسیس هر چه محدیث را صدا می زند او هیچ جوابی نمی دهد و نارسیس نا امید میشود و برگه را سفید تحویل میدهد و آخرین نمره کلاس را دریافت میکند .
امتحان تمام میشود و هر دوی آنها بیرون می آیند ، نارسیس با خشم و ناراحتی به محدیث میگوید : تو که نمی خواستی به من کمک بکنی چرا گفتی که به تو کمک میکنم فقط کافیست صدایم بزنی ، ولی هر چه صدایت میزدم جواب نمی دادی؟
محدیث خنده ای تلخ زد و گفت : چون کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم میرسد .
تو هم در امتحان قبل همین قول را دادی ولی هیچ کمکی نکردی حال هم من دوست داشتم چنین به تو بفهمانم که نباید فکر کنی که اگر روزی تو خوشحال بودی و دنیا وقف مرادت بود باید حس حاکمیت و بد جنسی بکنی .
انشا چطور بود ؟
همین حالا نوشتم یکم شاید خام باشه ولی نمره ۱۹ رو بهت میده
عالی بود
کاشکی هم کوتاه تر بود حلا بازم مرسی که هستید ممنون
عالی👌👌👌👌
خوب هست
جالب است خیلی خوبه
خوبه
عالی بود ممنون 🌹
خوب
انشا هاتون عالی هست فقط خیلی زیده
۰