بیشتر بتهای مردم بابل از چه ساخته شده بود
بیشتر بتهای مردم بابل از چه ساخته شده بود را از سایت اسک 98 دریافت کنید.
بابل (دولتشهر)
بابل (به زبان اکدی: بابایلو، به بابلی کهن: بابیلیم، به عبری: باوِل یا بابل בָּבֶל، به یونانی: Βαβυλών به فارسی باستان: بابیروش 𐎲𐎠𐎲𐎡𐎽𐎢𐏁 (Bābirauš)[۱])، یکی از نامدارترین شهرهای دوران باستان بود. این شهر از اوایل هزاره دوم پیش از میلاد تا اوایل هزاره اول پیش از میلاد، پایتخت تمدن بابل در جنوب میانرودان (بینالنهرین) و در سده هفتم و ششم پیش از میلاد که هنگام اوج شکوه و جلال آن محسوب میشد، پایتخت امپراتوری بابل نو (کلده) بود.
در ۵۳۹ پیش از میلاد، بابل توسط کوروش بزرگ بنیانگذار امپراتوری هخامنشی در ایران، فتح شد و پس از آن، مرکز ثروتمندترین ساتراپ این امپراتوری بود. به نقل از هرودوت تاریخنگار یونانی، بابل در این زمان باشکوهترین شهر جهان بود و معروف است که باغهای معلق بابل یکی از عجایب هفتگانه جهان باستان متعلق به این شهر بود. در سال ۳۳۱ پیش از میلاد، شهر به دست اسکندر مقدونی اشغال شد که تصمیم داشت آن را پایتخت قلمرو خود کند. اسکندر در همین شهر و در قصر بختالنصر از دنیا رفت. بابل در زمان سلوکیان، با احداث شهر بزرگ سلوکیه به عنوان پایتخت این امپراتوری و انتقال ساکنان بابل به آن شهر، اهمیت پیشین خود را از دست داد. بقایای ویران شده این شهر امروزه در استان بابل در شهر الحله عراق، حدود ۸۸ کیلومتری جنوب بغداد، واقع شدهاست.[۲]
نام[ویرایش]
لغت یونانی بابیلون Βαβυλών از لغت اکدی Bab-ili (باب-اله) گرفته شدهاست. این لغت به معنای دروازه خدا یا دروازه به سمت خدا است.
در عهد عتیق نیز به بابل اشاره شدهاست. در کتاب آفرینش (۱۱:۹) لغت بابل به معنی گیج شده از لغت بیلبل בלבל به معنای گیج کردن گرفته شدهاست. در عهد عتیق آمدهاست که به دلیل گمراهی بندگان، خدا زبان واحد مردم را به هفتاد زبان در بابل تبدیل کرد و از این رو مردم در صحبت کردن با یکدیگر گیج شدند.
گاهشمار تمدن بابل[ویرایش]
تاریخچه[ویرایش]
اولین نشانهها از وجود شهر بابل در لوحههایی که از زمان سارگون اکدی باقیماندهاست وجود دارد. در این الواح آمدهاست که سارگون بابل را بنا کرد؛ ولیکن بعضی محققین اعتقاد دارند که این الواح شاید به سارگون بابلی و نه به سارگون اکدی اشاره میکنند.
در عهد عتیق آمدهاست که نمرود بود که شهر بابل را بنا کرد.
اولین سلسله بابلی توسط یک آموری به نام سومو آبوم در ۱۸۹۴ قبل از میلاد بنا شد. آموریها از مردمان بومی بین النحرین نبودند و بلکه از اقوام عشایری سامی در غرب عراق بودند. بابل دارای محدوده کوچکی بود تا اینکه در زمان حمورابی توسعه پیدا کرد. حمورابی یک سری قوانین به نام قوانین حمورابی تدوین کرد که تأثیر زیادی بر سیستم قضایی بعد از او گذاشت. بعد از مرگ حمورابی امپراتوری او به سرعت از هم پاشید. با اینکه آموریها تا سال ۱۵۹۵ قبل از میلاد دارای قدرت بودند تا اینکه توسط هیتیها که از آسیای شرقی آمدند مغلوب شدند.
بعد از اینکه هیتیها بابل را غارت کردند، کاسیها به بابل حمله کرده و آن را در اختیار گرفتند. آنها سلسلهای ایجاد کردند که تا سال ۱۱۶۰ قبل از میلاد دوام پیدا کرد. کاسیها از سلسله جبال زاگرس در حدود لرستان امروزی نشات گرفته بودند؛ ولیکن بابل سرانجام به تسلط ایلامیها و آشوریها درآمد. شاه آشوری توکولتی نینورتا در سال ۱۲۳۵ قبل از میلاد بابل را تحت کنترل گرفت.
تخمین زده میشود که در بین سالهای ۱۷۷۰ تا ۱۶۷۰ قبل از میلاد و دوباره بین سالهای ۶۱۲ تا ۳۲۰ قبلاً از میلاد بابل بزرگترین شهر دنیا بودهاست. محققان معتقدند بابل اولین شهری بود که به جمعیت بالای ۲۰۰۰۰۰ نفر رسید.[۵]
بابل آشوری[ویرایش]
در زمان حکومت آشوری جدید در بین سالهای ۹۱۱ تا ۶۰۸ قبل از میلاد بابل در کنترل آشوریان بود. در زمان شاه آشوری سناچریب بابل دائماً در حال شورش بود که به نابودی کامل بابل انجامید. در سال ۶۸۹ قبل از میلاد تمامی دیوارها، معابد و باغها نابود شدند. جانشین سناچریب به نام اثارحدون تصمیم به بازسازی شهر گرفت.
امپراتوری بابل جدید[ویرایش]
در زمان نابوپولاسر بابلیها موفق شدند که آشوریها را در سال ۶۱۲ قبل از میلاد سرنگون کنند. در این زمان بابل دوباره قدرت گرفت و در زمان فرزند او نبوکدنصر دوم (۶۰۴ تا ۵۶۱ قبل از میلاد) بابل به یکی از عجایب دنیای قدیم تبدیل شد. نبوکدنصر دستور داد که زمینها دوباره بازسازی شوند، زیگوراتها دوباره ساخته شده و دروازه ایشتار ساخته شود.
نبوکدنصر همچنین باغهای معلق بابل را نیز ساخت که یکی از عجایب هفتگانه دنیای قدیم بود. گفته میشود که دلیل ساخت این باغها این بود که همسر نبوکدنصر که آمیتیس نام داشت از سرزمین ایران بود و برای کوههای بلند ایران دلتنگی میکرد. از این رو نبوکدنصر دستور داد این باغها را برای جلوگیری از دلتنگی او بنا کنند؛ ولیکن به دلیل اینکه هیچ آثاری از بابل باغی نماندهاست محل این باغها مورد اختلاف است و بعضی اعتقاد دارند که این باغها در نینوا بودهاند.
بابل در تسلط ایرانیان[ویرایش]
در سال ۵۳۹ قبل از میلاد کوروش بزرگ هخامنشی شاهنشاه ایران، بابل را در جنگ اپیس شکست داد. به دلیل اینکه بابل بر روی رودخانه بنا شده بود تنها یک راه برای ورود به آن وجود داشت و بقیه دیوارها بر روی رودخانه بود. در زیر آب دروازههای فلزی برای جلوگیری از ورود دشمنان وجود داشت. کوروش و سربازانش مسیر آب رودخانه فرات را منحرف کرده و سربازان پارسی از زیر دیوارها وارد شهر بابل شدند. این داستان توسط هرودت بهطور مفصل نقل شدهاست و در انجیل عهد عتیق نیز آیهای در مورد آن وجود دارد.[۶]
کوروش سپس دستوری صادر کرد که یهودیانی که زندانی بودند به سرزمین خود بازگردند و دوباره معبد اورشلیم را بازسازی کنند.[۷]
در زمان کوروش و جانشین او داریوش بابل به یکی از شهربها (ساتراپیهای) شاهنشاهی هخامنشی تبدیل شد.
گفته میشود بابل چهار ماه در سال خواروبار دربار هخامنشی را تأمین میکرده و احتمالاً پایتخت زمستانی هخامنشیان اولیه بودهاست؛ به این خاطر شمار فراوانی از ایرانیان در سمتهایی مانند قاضی، مقام حکومتی، و از دوره پیش از داریوش بزرگ، به عنوان مالک و زمیندار در بابل مسکن گزیدند. بابل احتمالاً مهمترین شهر شاهنشاهی ایران در آن زمان بهشمار میآمده و در اوایل دهه ۴۹۰ پیش از میلاد کاخ تازهای برای ولیعهد ایران در این شهر ساخته شد.[۸]
شاهنشاهان هخامنشی در ابتدا تلاش کردند که برنامههای مذهبی ایجاد شده برای خدای مردوک را ادامه دهند؛ ولیکن در زمان داریوش سوم مالیاتهای بالا و فشار جنگهای پشت سر هم، باعث از رونق افتادن و خراب شدن زیر ساختهای بابل شد. در این زمان شورشهای زیادی علیه هخامنشیان شد که از جمله در ۵۲۲ قبل از میلاد، ۵۲۱ پیش از میلاد و ۴۸۲ قبل از میلاد بود؛ ولیکن شاهان هخامنشی تمامی این شورشها را سرکوب کردند و این شهر تا زمان حمله اسکندر مقدونی در دست آنها باقیماند.[۹]
در زمان یونانیها[ویرایش]
در سال ۳۳۱ قبل از میلاد، داریوش سوم توسط اسکندرمقدونی در جنگ گواگمالا شکست خود. آثار باقیمانده نشان میدهد که اسکندر به سربازان خود دستور داده بود از ورود به خانههای غیرنظامیان خودداری کنند.
در زمان اسکندر بابل دوباره رونق یافت؛ ولیکن بعد از مرگ او امپراتوری وی بین فرماندهان ارتش او تقسیم شد و جنگ داخلی ایجاد شد.
در این زمان جنگ داخلی شهر بابل را خالی از سکنه کرد. یک لوح باقیمانده از سال ۲۷۵ قبل از میلاد نشان میدهد که مردم بابل به سلوکیه منتقل شدند و در آنجا برای آنها یک کاخ و یک معبد ایجاد شد. با این خروج مردم، بابل تقریباً پایان یافت ولیکن تا حدود یک قرن بعد قربانیها در معابد انجام میشد. در سال ۱۴۱ قبل از میلاد در زمانی که پارتیان این منطقه را به دست آوردند بابل کاملاً خالی از سکنه بود.[۱۰]
پارتیان و ساسانیان[ویرایش]
در زمان پارتیان و ساسانیان بابل یکی از استانهای امپراتوری ایران بود. مردم آن دارای فرهنگ و زبان خود بوده و به زبان آرامی صحبت میکردند. در تلمود بابلی گزارشهایی از دینهای مسیحیت و مانوی در این منطقه وجود دارد. در قرنهای اول و دوم بعد از میلاد مسیحیت به بابل آمد. در این زمان بابل دارای کلیسای شرقی شد.[۱۱]
پس از اسلام[ویرایش]
در قرن هفتم نیروهای اسلامی به بابل حمله کردند. در این زمان بابل به سرعت عربی و اسلامی شد. اعراب ولیکن به مسیحیان اجازه پرستش دادند و کلیسای آشوریان مسیحی هنوز نیز در عراق وجود دارد.
در متون مذهبی[ویرایش]
بابل دارای اهمیت بسیار در متون مذهبی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان است. در کتاب آفرینش به بابل و برج بابل (מגדל בבל) اشاره شدهاست. بنا به روایت کتاب آفرینش برج بابل برج بزرگی بود که در منطقه شینار ایجاد شده بود.
بر اساس روایت کتاب آفرینش بعد از طوفان نوح تمامی بشریت به یک زبان واحد سخن میگفتند و در منطقه شینار ساکن بودند. در این زمان بعضی از مردم تصمیم گرفتند که برجی آن چنان بلند بسازند که نوک آن به بهشت برسد. در این زمان خداوند که از آنان به خشم آمده بود زبان آنها را گیج کرد و تبدیل به هفتاد زبان نمود. از این رو این شهر بابل نام گرفت «زیرا خداوند زبان تمامی مردم زمین را گیج کرد.» (آفرینش ۱۱:۵ تا ۸)
همچنین بابل از این جهت حائز اهمیت است که بعد از نابود شدن معبد اول در سال ۵۹۸ قبل از میلاد یهودیان در بابل به اسارت گرفته میشوند. در سال ۵۹۹ نبوکدنصر دوم پادشاه بابل اورشلیم را محاصره کرد و پادشاه یهودیان را کشت. در سال ۵۹۷ قبل از میلاد نبوکدنصر اورشلیم و معبد را غارت کرد نخبگان اورشلیم، از جمله ازکیل پیامبر، را با خود به بابل برد. بعد از خارج شدن او از اورشلیم یهودیان دوباره علیه بابلیان شورش کردند و به مصریان پیوستند و در این زمان نبوکدنصر دوباره بازگشته و اورشلیم را محاصره کرد. در سال ۵۸۷ قبل از میلاد، اورشلیم شکست خورد و نبوکدنصر دیوارهای شهر و معبد را نابود کرد و خانه افراد سرشناس را از بین برد.
بر اساس کتاب عزرا-نهمیا شاه پارسیان کوروش هخامنشی در ۵۳۸ یهودیان را نجات داد. اسارت در بابل بر یهودیان تأثیر زیادی گذاشت و فرهنگ و دین یهودی را دچار تغییرات زیادی کرد.
در اسلام[ویرایش]
لغت بابل تنها یکبار در قرآن ذکر شدهاست. هرچند که به ماجرای اسارت یهودیان در بابل بدون ذکر نام شهر اشاره میشود که در آن به اولین عذاب خداوند بر یهودیان نابودی معبد اول و اسارت گرفته شدن آنان توسط دشمنانشان است. همچنین خداوند از آزاد شدن یهودیان و اجازه ساخت مجدد معبد صحبت میکند.
همچنین در قرآن اشاره شدهاست که بنی اسرائیل در زمان اسارت در بابل مورد آزمایش خدا قرار گرفتند و خداوند دو فرشته به نامهای هاروت و ماروت را به آنها نازل کرد. این دو فرشته به بنی اسرائیل چیزهایی یاد میدادند که سحر و جادو بود و گروهی از بنی اسرائیل با پیروی از آنان کافر شدند.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
پیوند به بیرون[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
تمدن بابل
بابل (به اکدی: باب-ایلی، به معنی دروازهٔ خدا) یکی از تمدنهای باستانی حوزهٔ میانرودان است. بابل در میانرودان در حوضهٔ رود فرات قرار داشت. مرکز این تمدن باستانی، شهر بابل بود که امروزه بقایا و آوارههای به جا مانده از این شهر را تقریباً در ۸۸ کیلومتری جنوب بغداد امروزی و نزدیک شهر حله عراق میتوان یافت.[۱]
پیدایش بابل[ویرایش]
در مقایسه با شهرهای دیگر در ناحیه میانرودان، پیدایش بابل به عنوان یک شهر عمده با تأخیر صورت پذیرفت. نامی از این شهر در هیچکدام از مدارک تاریخی که از پیش از قرن ۲۳ پ.م. به دست ما رسیده یافت نمیشود. البته شواهدی دال بر اینکه ساکنانی در آن محل در مقیاس کوچک در دوران ماقبل تاریخ حضور داشتهاند موجود است.[۱]
پیدایش تمدن بابل[ویرایش]
پیدایش تمدن بابل در مقایسه با پیدایش تمدن در ناحیه میانرودان با تأخیر صورت پذیرفت. سومر اولین و قویترین دولت شهر میانرودان بود. پیدایش تمدنهای سومری و عیلام در خاک میانرودان توجه سامیان ساکن صحراهای سوریه آشور را به خود جلب نمود و به تدریج به منطقه میانرودان کشاند.
ورود اقوام سامی[ویرایش]
افزایش تدریجی جمعیت اقوام سامی در ناحیه میانرودان و افزایش تدریجی نفوذ سیاسی آنها در ناحیه میانرودان به گونهای بود که ۲۸۰۰ سال پ.م. سامیان اکثریت ساکنان بسیاری از شهرهای سومری را تشکیل داده و در مواردی حاکمیت این شهرها را در اختیار گرفتند.
یکی از این اقوام اکدیها بودند. اکد قومی سامینژاد بود که در شمال خاک میانرودان و در حوالی بغداد کنونی، میزیست. این قوم در نزاع با سومریان پیروز شدند. ۲۵۰۰ پ.م. سلسله سومریان باستان از هم پاشید و اکدیان ۳۰۰ سال در قدرت باقی ماندند.
یکی دیگر از این اقوام اموریها بودند. اموریها قبایل بسیار بدوی سامینژاد بودند که غرب فرات را از نیمه دوم هزاره سوم پ.م. اشغال کردند. آنها بابل را دو مرتبه (در انتهای هزارههای سوم (۲۱۲۲)پ. م؛ و آغاز هزارههای اول) پ.م. فتح کردند. حمورابی بعدها از میان همین قوم برخاست.
آشوریها نیز قومی سامینژاد بودند و زبان آنان با سایر زبانهای سامی، مانند عربی و عبری همریشه است. آشور نام سرزمینی است که در بخش میانی رود دجله قرار داشتهاست. دولت آشور در آغاز تابع بابل بود و یکی از استانهای کشور بابل بود. آشوریها وقتی که متحد گردیدند از بابل جدا شدند. در سال ۱۸۰۰ پ.م. فرمانروایان اولیه آشوری شهرهای آشور، نینوا و اربیل را متحد کردند. تاریخ از سلسلههای پادشاهی آشور بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م. یاد میکند.
جانشین سومریان پادشاهی بابل و جانشین اکد امپراتوری آشور بود. نخستین سلسله پادشاهان بابل که از سال ۱۸۹۴ پیش از میلاد سر کار آمدند جانشین سومر شدند. کشور آشور که در میان سالهای ۱۸۰۰ و ۱۵۰۰ پیش از میلاد در شمال به قدرت رسید، جانشین اکد شد.
تاریخ بابل به چند دوره بخش میشود:
بابل کهن (اموریها)[ویرایش]
در سال ۱۹۰۰ پیش از میلاد عیلام میانرودان را به تصرف خود درآورد. موقعیت بابل کهن ۱۸۹۴ پ.م. توسط اموریها تقویت شد. با درگیری طولانی سومریها در جنوب و بابلیها در شمال میانرودان، سرانجام اقتدار بابلیها تحت سلطه حمورابی ۱۷۹۲–۱۷۵۰ پ.م. تثبیت شد.
شهر بابل در سلسله سوم اور مرکزی ایالتی بود. تقویت موقعیت این شهر البته پس از سقوط این سلسله و با روی کار آمدن سلسله اموری در سال ۱۸۹۴ پ.م. صورت پذیرفت. سمو آبوم یکی از پادشاهان اموریان بابل را مرکز سلطنتش (که در آن زمان از نظر جغرافیایی کوچک بود) قرار داد. با فتوحاتی که حمورابی، ششمین پادشاه سلسله اموری، انجام داد این شهر مبدل به مرکز حکومتی شد که بر تمامی میانرودان جنوبی و بخشهایی از آشور (شمال عراق امروزی) سلطه داشت. جدا از اهمیت سیاسی این شهر به عنوان مرکز حکومت اموریان، موقعیت جغرافیایی این شهر نیز برای تجارت و کارهای حکومتی مناسب بود. از طرف دیگر ثروت و قدر و منزلتی که این شهر کسب کرده بود آن را به هدف مناسبی برای حمله خارجیها مبدل کرده بود.[۱]
در زمان حمورابی شیوهٔ جدید مدیریت که تمرکز قدرت در مرکز و دربار بود به کار گرفته شد و قدرتی که در اختیار فرمانروایان ولایات بود به پادشاه تفویض شد و حکومت پادشاهی مدعی داشتن سرمنشاء الهی شد. اقتدار بابل در دنیای قدیم آنچنان بود که در دولتهای بعدی دنیای قدیم اثرگذار شد. به ویژه قوانین حمورابی که لوحنوشتهٔ آن در شوش یافته شده. حمورابی را واضع اولین قانون نوشته میدانند. این مجموعه قوانین نوشته بر تخته سنگی یافت شدهاست که اصل آن در لوور است و رونوشتهایی از آن به موزههای ایران و عراق داده شدهاست. قوانین حمورابی مربوط به زراعت، آبیاری، کشتیرانی، خرید و فروش برده و مجازاتها، ارث و ازدواج است.
بابل کهن توسط هیتیها در سال ۱۵۹۵/۱۵۳۱ تسخیر شد و پایان یافت. سپس حکومت سلسله کاسیها بنیان نهاده شد.
بابل میانه (۱۵۳۰–۶۲۶ پ. م)[ویرایش]
سرانجام سپاه کاسی به ریاست گانداش برای فتح بابل حمله کرد و بابل فتح شد. در سال ۱۵۳۰ ق.م. سلسله کاسیها به سلطنت سلسله حمورابی پایان دادند. حکومت کاسیها بر بابل بیش از ۴۰۰ سال ادامه یافت. کاسیان موفق شدند بر عیلام نیز مسلط شوند و شوش را مدتها اداره نمودند.[۱]
شوتروک ناخونته اول، پادشاه عیلامیان، در سال ۱۲۳۴ پ.م. کاسیها را تحت سلطه خود درآورد.[۱] شوتروک ناخونته فرمان به غارت بابل داد و تمام گنجینههای آن شهر را به شوش منتقل کرد. البته کاسیها موفق شدند بعدها مجدداً قدرت خود را بازیابند و تا سال سال ۱۱۵۸ پ.م. بر این منطقه حاکم باشند.[۱]
در سال ۱۱۵۸ پ.م. سپاه عیلام بابل را فتح کرد. هر چند حکومت عیلامیها در خارج از بابل تشکیل شده بود، ولی پس از فتح بابل مرکز حکومت شان را به این شهر منتقل کردند.[۱]
آشور در آغاز یکی از استانهای کشور بابل بود. آشوریها پس از اتحاد از بابل جدا شدند.[۱] تاریخ از سلسلههای پادشاهی آشور (در آشور) بعد از سال ۱۴۲۰ پ.م. یاد میکند. تیگلتپیلسر سوم (از ۷۴۵–۷۲۷ پ. م) به پادشاهی آشور و بابل رسید. آشور حدود ۸۰۰ سال دوام کرد و سرانجام مغلوب دولت ماد شد.
بابل نو (کلدانی) (۶۲۶–۵۳۸ پ. م)[ویرایش]
ژنرال نبوپولاصر در سال ۶۲۶ پ.م. در بابل به قدرت رسید و این آغاز دوران بابل نو است. امپراتوری جدید بابل کلدانی میباشد. نبوپولاصر از ۶۲۶ تا ۶۰۵ پ.م. حکومت کرد، و دوباره شهر بابل به عنوان پایتخت امپراتوری بابل برگزیده شد و سلسله جدید فرمانروایان بابل را بنیاد نهاد. شهر بابل تحت فرمانروایی کلدانیان مجدداً عظمت خود را بازیافت. امپراتوری قدرتمند آشور در ۶۱۲ پ. م با هجوم متحد ماد و بابل سقوط کرد و قدرت از نینوا به بابل منتقل شد.
در سال ۵۹۷ پ. م؛ که بختالنصر به اکدی نِبُوخَذنِصَّر امپراتور بابل سرزمین یهودیه را به تصرف درآورد، بسیاری از مردمان آن را که توان کاری داشتند به اسارت به بابل برد که در آن هنگام پایتخت کلدانی محسوب میشد. سرزمین یهودیه به صورت یکی از ایالات دور افتاده امپراتوری بابل درآمد.
سرانجام امپراتوری قدرتمند بابل به دست کوروش کبیر در سال ۵۳۸ ق.م. فتح شد. ساتراپ بابل بخشی از امپراتوری هخامنشی گردید. کورش کبیر به یهودیان امکان داد به سرزمین خویش بازگردند، شماری از آنان به سرزمین ایران کوچ کردند.
گاهشمار تمدن بابل[ویرایش]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پانویس[ویرایش]
منابع[ویرایش]
پیوند به بیرون[ویرایش]
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
نمرود
نَمرود بن کَنعان پادشاه بابل در دوره حضرت ابراهیم(ع) است. در قرآن به نام نمرود تصریح نشده، اما در سوره بقره و انبیاء از وی یاد شده است. او بتپرست بود و در قلمرو وی آیین بتپرستی رواج داشت. از آنجا که کاهنان پیشگویی کرده بودند فرزندی به نام ابراهیم به دنیا خواهد آمد که با بتپرستی مبارزه و فرمانروایی نمرود را از بین خواهد برد، نمرود از ترس به دنیا آمدن ابراهیم دستور کشتن هر فرزند پسری که متولد میشد را صادر کرد، اما ابراهیم به صورت مخفیانه به دنیا آمد.
نمرود به سبب توهین ابراهیم(ع) به بتهای مردم و شکستن آنها او را محاکمه و با وی مناظره کرد. پس از آنکه در مناظره با وی شکست خورد او را به آتش انداخت؛ اما بعد از آنکه از سالمبودن ابراهیم(ع) مطلع شد او را آزاد کرد و برای خدا قربانی کرد، اما حاضر نشد به او ایمان بیاورد.
بنابر برخی منابع، پادشاه بابل برای پیدا کردن خداوند و جنگ با وی، به وسیله عقابها به آسمان رفت و نا امید فرود آمد. به دستور او برجی ساخته شد که ارتفاع آن به آسمان میرسید. این بنا به برج بابل مشهور است. نمرود در نهایت با پشهای که به فرمان خدا وارد سرش شده بود و مغز او را میخورد، به هلاکت رسید.
زندگینامه
نمرود بن کنعان بن کوش بن سام بن نوح، پادشاه بابل در دوران حضرت ابراهیم(ع) بوده است. برخی نمرود را نوه حام فرزند دیگر نوح دانستهاند. نمرود پسر عموی آزر، عموی ابراهیم، بود.[۱] ایرانیان به نمرود لقب فریدون دادند.[۲] در برخی منابع از وی با لقب فرعون ابراهیم یاد شده است.[۳] نام نمرود در کنار بُخْتُ النَّصر به عنوان تنها پادشاهان مشرک که در سراسر زمین فرمانروایی کردهاند آمده است.[۴]
درباره مدت پادشاهی نمرود گزارشهای متفاوتی ذکر شده است که بیشترین آن ۴۰۰ سال[۵] و پس از آن ۲۷۰، ۷۰[۶] و ۶۹ سال ذکر شده است.[۷]
قتل نوزادان پسر
یکی از اقداماتی که در دوره پادشاهی نمرود اتفاق افتاد کشتن نوزادان بود. پس از آنکه منجمان و کاهنان بر اساس محاسبات خود پیشگویی کردند در زمانی خاص پسری به نام ابراهیم در بابل متولد خواهد شد که با بتپرستی مبارزه میکند و فرمانروایی نمرود را سرنگون خواهد کرد،[۸] نمرود دستور داد تمام زنان باردار را جمع کنند و در صورتی که نوزاد آنان پسر بود آنان را بکشند.[۹] بر اساس برخی گزارشها نمرود در مدت چهل سال هفت هزار کودک را از ترس اینکه شاید یکی از آنان ابراهیم باشد کشت.[۱۰]
حضرت ابراهیم به شکلی مخفیانه به دنیا آمد. زمانی که مادر ابراهیم، درد زایمان گرفت مخفیانه از شهر خارج شد و در داخل غاری زایمان کرد و بعد از پوشاندن درب غار به شهر بازگشت. او هر روز برای رسیدگی به فرزند خود مخفیانه به غار میرفت.[۱۱]
در گزارشهای دیگر درباره تولد ابراهیم آمده است: نمرود برای کنترل زاد و ولد به همراه خود همه مردان را از شهر خارج کرد و زنان را زیر نظر گرفت. روزی نمرود به وزیر مورد اعتماد خود آزر کاری را سپرد که باید به داخل شهر میآمد و به او یادآور شد در زمان حضورش در شهر به زن خود نزدیک نشود. اما آزر پس از ورود به شهر به زن خود نزدیک شد و پس از آن زن خود را به غاری دور از شهر برد و غذا و لوازم مورد نیاز او را فراهم کرد. بعد از آنکه نمرود مطمئن شد کاهنان در محاسبات خود اشتباه کردند و به همراه مردان به مرکز پادشاهی خود بازگشت، ابراهیم در غار متولد شد.[۱۲] البته این گزارش بر مبنای این است که آزر، پدر حضرت ابراهیم بوده است.
مخالفت با یکتاپرستی
نمرود که بتپرستی را در قلمرو فرمانروایی خود رواج داده بود با دعوت ابراهیم(ع) به یکتاپرستی مخالفت کرد. در محل فرمانروایی نمرود بتهای طلایی و گران قیمت وجود داشت. او علاوه بر اعتقاد به بتها خود ادعای خدایی و مالکیت زمین میکرد. حضرت ابراهیم با شیوههای مختلف مردم را به توحید و پرستش خدای یکتا دعوت میکرد.[نیازمند منبع]
گفته شده نمرود نخستین کسی بود که با گردنکشی در روی زمین ادعای ربوبیت کرد.[۱۳]
مجادله نمرود با ابراهیم
پس از آنکه حضرت ابراهیم(ع) به دور از چشم مردم بتها را شکست او را نزد نمرود بردند. ابراهیم(ع) برای اثبات خدای یگانه و رد ادعای ربوبیت نمرود با وی مناظره کرد. این مناظره در حضور مردم برگزار شد. در سوره بقره به مناظره حضرت ابراهیم و نمرود اشاره شده است.[۱۴] در این مناظره ابراهیم(ع) گفت خدای من میمیراند و زنده میکند. نمرود نیز به او پاسخ داد من هم میمیرانم و زنده میکنم. نمرود برای آنکه ادعای خود را در حضور مردم ثابت کند دو زندانی را احضار کرد دستور داد یکی را بکشند و دیگری را آزاد کنند. پس از آن حضرت ابراهیم گفت خدای من خورشید را از مشرق بیرون می آورد تو از مغرب بیرون بیاور. نمرود در پاسخ به این درخواست ابراهیم عاجز ماند. قرآن درباره واکنش نمرود از تعبیر مبهوت شدن کافر (نمرود) استفاده کرده است.[۱۵]
مفسران جواب نخست نمرود را نوعی مغالطه دانستهاند که نمرود با استفاده از آن درصدد فریب مردم بود. اما ابراهیم(ع) برای بیتأثیر کردن توطئه نمرود و رد ادعای او درخواست دوم را مطرح کرد.[۱۶]
مجازات ابراهیم(ع) با آتش
به دنبال شکست نمرود در مناظره با ابراهیم(ع) در حضور ساکنان بابل، نمرود به همراه مردم تصمیم گرفتند ابراهیم را به سبب شکستن و توهین به خدایانشان، با آتش مجازات کنند.[۱۷] تصمیم نمرود و بتپرستان در آیه ۶۸ سوره انبیاء ذکر شده است. نمرود دستور داد مکانی را آماده کردند و از همه مردم خواست هیزم برای آتش جمع کنند. جمع کردن هیزم برای مجازات ابراهیم(ع) تا آنجا برای مردم اهمیت پیدا کرد که برخی از زنان نذر کردند در صورت رفع مشکلات و شفای بیماران هیزم برای آتش زدن ابراهیم فراهم کنند.[۱۸] بر اساس برخی گزارشها ساکنین بابل، زمان طولانی را صَرف جمع آوری هیزم کردند.[۱۹]
پس از آتش زدن هیزمها به سبب آنکه کسی نمیتوانست برای فرستادن ابراهیم(ع) نزدیک آتش شود او را با منجنیق به داخل آتش پرتاب کردند.[۲۰] به دنبال فرستادن ابراهیم در آتش، به گفته قرآن آتش به فرمان خدا برای او سرد و بیآسیب شد.[۲۱]
چند روز پس از این واقعه، نمرود از محل آتش زدن ابراهیم- که همچنان آتش در آن شعلهور بود- میگذشت. او با حالت تردید ابراهیم را دید که در میان آتش نشسته است. برای اینکه از وضعیت ابراهیم(ع) مطمئن شود دستور داد برجی برای او ساختند تا از بالای آن بتواند درون شعلههای آتش را ببیند. پس از آنکه نمرود از سالم ماندن ابراهیم اطمینان یافت به او گفت خدای تو بزرگ است که تو را از آتش حفظ کرد. آیا میتوانی از آتش بیرون بیایی؟ ابراهیم گفت: بله می توانم. نمرود دوباره سؤال کرد اگر در آتش بمانی به تو آسیبی میرساند؟ ابراهیم(ع) پاسخ داد: نه. پس از درخواست نمرود از ابراهیم برای بیرون آمدن از آتش، او در حالی که آتش همچنان شعلهور بود بیرون آمد.[۲۲]
آزاد کردن ابراهیم(ع) و قربانی کردن برای خدا
زمانی که نمرود معجزه سرد شدن آتش از سوی خدای یکتا را دید ابراهیم را آزاد کرد و تصمیم گرفت چهار هزار گاو برای خدا قربانی کند. حضرت ابراهیم قربانی او را بدون ایمان به خدای یکتا و دست برداشتن از ادعای خدایی غیرقابل پذیرش دانست. نمرود نیز بدون آنکه یکتاپرستی را قبول کند قربانی کرد.[۲۳]
پرواز نمرود برای جنگ با خدا
در منابع تاریخی آمده است نمرود برای پیدا کردن خدای ابراهیم و جنگ با او با استفاده از عقابهای پرورش داده شده و بستن صندوقی به پاهای آنان به آسمان رفت. او در اثر ترس از ارتفاع زیاد و پیدا نکردن خدا در آسمان بر زمین فرود آمد. در گزارشهای تاریخی محل پرواز نمرود را بیتالمقدس و محل فرودش را جبل الدخان ذکر کردهاند.[۲۴]
برج بابل
در برخی گزارشهای تاریخی داستان مشابهی درباره رفتن نمرود به آسمان اشاره شده است. بر این اساس نمرود برای رفتن به آسمان و جنگ با خدا برجی بلند ساخت که ارتفاع آن به آسمانها میرسید. این بنا که به برج بابل مشهور است پس از مدتی به فرمان خدا ویران شد. برخی مفسران، آیه ۲۶ سوره نحل را درباره این ماجرا دانستهاند. براساس این آیه خداوند بنای کافرانی را که به دنبال حیله بودند از پایه ویران کرد و سقف آن را بر سرشان خراب کرد.[۲۵]
سرنوشت نمرود
پس از ناامید شدن نمرود از یافتن خداوند در آسمان، فرشتهای به صورت انسان نزد نمرود آمد، او را نصیحت و به یکتاپرستی دعوت کرد. فرشته به او گفت: ...ای بنده ضعیف با خدای یکتا ستیز مکن و از خدا بترس؛ فرمانروایی و سپاه او از پادشاهی و سپاه تو بیشتر است اگر بخواهد، تو را به ضعیفترین مخلوقاتش هلاک خواهد کرد.[۲۶]
نمرود پادشاهی غیر از خودش را انکار کرد و سپاه خدا را به جنگ طلبید. فرشته به او سه روز فرصت داد تا سپاه خود را جمع کند. پس از سه روز به فرمان خدا پشهها آمدند، سپاه نمرود را نیش زدند و به دنبال آن همه سپاهیان فرار کردند. پس از مدتی همان فرشته شکست سپاه نمرود را یادآور شد و دوباره ایمان به خدا را به او توصیه کرد و او را به هلاک شدن تهدید کرد. نمرود این بار نیز قبول نکرد. خداوند پشهای را مأمور کرد. آن پشه از راه بینی وارد سر نمرود شد و شروع به خوردن مغز سرش کرد. شدت درد سر نمرود تا آنجا بود که برای آرام کردن درد او بر سرش میکوبیدند تا پشه اندکی آرام بگیرد. پس از آن هر کس که نزد نمرود میآمد برای احترام بیشتر به جای بوسیدن دست او چکشی گرفته و چندین بار بر سر او میکوبید.[۲۷] بر اساس برخی منابع این وضعیت تا ۴۰ سال ادامه داشت و پس از آن نمرود از دنیا رفت.[۲۸]
جستارهای وابسته
پانویس
منابع
منبع مطلب : fa.wikishia.net
مدیر محترم سایت fa.wikishia.net لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
بیشترین بتهای بابل ازچی ساخته شده هست
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
بیشترین بتهای بابل لزچی ساخته شده