توجه : تمامی مطالب این سایت از سایت های دیگر جمع آوری شده است. در صورت مشاهده مطالب مغایر قوانین جمهوری اسلامی ایران یا عدم رضایت مدیر سایت مطالب کپی شده توسط ایدی موجود در بخش تماس با ما بالای سایت یا ساماندهی به ما اطلاع داده تا مطلب و سایت شما کاملا از لیست و سایت حذف شود. به امید ظهور مهدی (ع).

    جمله زیبا در مورد پیامبران کلاس دوم

    1 بازدید

    جمله زیبا در مورد پیامبران کلاس دوم را از سایت اسک 98 دریافت کنید.

    مسابقه دل نوشته برای پیامبر مهربانی – یابش – شرکت داده پردازی تلاش و توسعه YaBeSH

    در روز سه شنبه مورخ ۸ دی ۱۳۹۴ ،سالروز میلاد رسول خاتم حضرت محمد صلوات الله علیه و امام صادق علیه السلام مسابقه دل نوشته ای برای پیامبر مهربانی توسط گروه یابش در گروه های تلگرامی Young Librarian 2.0 & Librarian 2.0  برگزار شد.

    دل نوشته های منتخب :

    دل نوشته شماره یک مربوط به خانم عاطفه عبدی

    دل است دیگر…
    گاهی هوس می‌کند!!!

    هوس شب‌های مدینهالنبی…❤️
    هوس نگاه‌های اشک‌آلود به گنبد خضرا…❤️
    هوس دردودل با رسولِ مهربانی…❤️
    هوس نشستن در حیاط چتری…❤️
    هوس خنکای سنگ‌های مرمر آن مسجد حتی…❤️
    هوس ایستادن پشت درب‌های بقیع و اشک ریختن و اشک ریختن و اشک ریختن…❤️
    هوس سعیِ بین مسجدالنبی و بقیع…❤️
    هوس…❤️

    دل است دیگر…
    گاهی می‌گیرد!!!

    از بی‌مهری‌ها به رسولِ مهر و عاطفه…💔
    از جنایت و خشونت و نامهربانی به اسمِ پیامبرِ مهربانی‌ها..💔
    از تفرقه‌ی امت پیامبرِ حافظِ وحدت…💔
    از بی‌اخلاقی‌ها نسبت به آن خلق عظیم…💔

    دل است دیگر…
    خیلی چیزها از خدا می‌خواهد!!!
    ولی همه‌اش شاید خلاصه بشود در:

    #عشق_محمد_و_آل_محمد در دنیا
    و دستگیری‌شان در آخرت 🙏🙏🙏

    دل نوشته شماره دو مربوط به جناب حسین حیدری

    یا رسول الله!
    کار از شکوه و شکایت گذشته است!
    مطمئنیم که نظاره گری!
    نظاره گر خون آشامانی که بنام شما سم شهادت بکامتان ریختند و ….!
    و اکنون دنباله های آنان نه به هیچ کس رحم دارند و نه مروت!
    هم آنان که سربریدن انسان ها برای بچه هایشان بازیست کودکانه!
    آقای ما
    در این غروب تمام خصلت های ستوده شده
    ما را بخودمان وامگذار
    و این خونخوار انسان نماهایی که نام دین شما را بسخره گرفتند
    و زحمات و مرارت های شما را بدنیا فروشی هدر دادند
    ای رسول مهربانی و عطوفت
    فرزندان ایرانی شما دست بر قبضه ی شمشیر و بغض در گلو منتظر شهادتند
    بر ایشان رحم مکن و دست انتقامت را از پرده ی انتقام برون آر
    تشنه ی خونشان شده ایم ….ولی هنوز صبوریم و منتظر…..(۲۸ صفر۱۴۳۶)

     دل نوشته شماره سه مربوط به خانم سمانه مثنوی

    میخواهم از تو بنویسم پیامبر مهربان ی ها…
    چه نام زیبایی برایت برگزیدیم.پیامبر مهربانی ها یعنی پیام آورنده مهربانی…قطعا کسی که مهربانی می آورد خود نیز مهربان است.
    پیامبر مهربانی ها می خوام از تو بگویم ولی نمیدانم چه بگویم…شرمنده أم پیامبرم که آنقدر تو را نمیشناسم که توصیفت کنم.پیامبرم مهربانی ها کردی در حق ما در حق امتت.
    معجزه أت کتابت را برایمان به یادگار گذاشتی ولی ما چه کردیم با آن…تنها برای بدرقه مسافری و سفره آغاز سال نویی از آن گرد گرفتیم…معجزه ات را گذاشتی تا بخوانیم؛تدبر کنیم؛ و راه پیدا کنیم ولی ما تنها خواندیم و ختم گرفتیم و نگرفتیم پیامت را؛ نفهمیدیم رسالتت را و راه گم کردیم.معجزه ای به این بزرگی در دست داریم که اگر دیگر ادیان داشتند چه ها نمیکردند با این معجزه اما ما…
    خجلم از خود که به نام مسلمان نام تو را یدک میکشم و آنقدر بیراهه رفتم و به نام تو و دینت تمام شد تا جایی که عظمتت و بزرگی ات را فراموش کردم و با اعمالم به ملحد و کافر اجازه توهین به ساحت مقدست را دادم و تنها مقابله ام چند روز تغییر عکس ابزارهایی بود که محصول آنان بود و من مسلمان با این ابزارها به چه بیراهه ها رفتم و ذره ای برای رساندن پیامت به عنوان یک مسلمان بهره نگرفتم.
    پیامبرم خجلم از خود که تنها با چند تن یار و یک مسجد کوچک پیامت را به دنیای زمان رساندی و من مسلمان و میلیونها امثال من با هزاران مسجد و ابزار و ادعا چه کردیم برای رساندن پیامت و شناساندن رسالتت…
    پیامبرم از همه عترت و هستی ات گذشتی برای امتت تا به روشنایی برسد و به حق … ولی ما چه کردیم؟ تنها چشم بر روی حقیقت بستیم و کورکورانه راه ظلمت پیش گرفتیم و نامت را یدک کشیدیم.خجلم پیامبرم…
    خجلم پیامبرم ولی دوستت دارم.همه امتت دوستت دارند ولی راه گم کرده ایم پیامبر مهربانی ها… در ظلمت حجمه دشمن گرفتاریم و سردرگم… پیامبر مهربانی ها به بیراهه رفته ایم ولی دوستت داریم…
    پیامبر مهربانی ها ما تورا راهت را دینت را کتابت را گم کرده ایم ولی تو امتت را گم نکرده ای و برکتت برای امتت همچنان پایدار است…
    خجلم پیامبرم ولی…
    دوستت دارم🍃💐🍃

    و اما بقیه متن ها :

    دل نوشته خانم معصومه اکبری : 

    محمد عظمت نام تو به قدری است که همیشه افتخار کرده ام که پدرم همنام توست وقتی محبت و مهربانی پدرم را میبینم به یاد مهربانیت  با فاطمه می افتم واژه مهربانی با نام تو معنا پیدا کرده است. محمد برای من مساوی است با محبت و مهربانی و عشق به دختر

    دل نوشته خانم فرزانه بهارلو : 

    بردل عاشقان امروز م نقش بست چراکه مهر پروردگار رادرنقش نام تو سرود…
    وامروز از حمدی که صورتگه عشق است ح را برگزید تا در نام تو حک کند…
    وخدای باردیگر مستی عشق را به جهان اموخت که درنام تو م را سومین گزید ودر پایان دودمان انسان را به معراج سپرد تا که دال برپایان نامت نشست….
    پس محمد را نقش بست تا بگوید تو مهرحمدمستی عشق جاودان الهی وابروی دودمان انسان هستی….
    حضورت یعنی روشنی چشم جهان… قدم ،قدم… دستم رابگیر…. میدانی که جز عشق تو هیچ ندارم. ❤️

    دل نوشته خانم آرزو بیات :

    مهربانترین………….براستی مهربانی و محبت چه می کند با دلها . ای کاش الگوی مهربانی ام تو باشی……….. و چقدر دلگیرست وقتی مهربانیت را جور دیگری تفسیر میکنند……….

    چقدر دنیای امروز تشنه یادگیری محبت از توست …..

    دل نوشته خانم فاطمه ترابی :

    🌹🌹🌹🌹واژگان قاصرند از وصف فخر عالمیان ،ستوده ادمیان،در وصف پرتو نور همان معراج را بس باشد ،چرا ک ملایک نیز ک مقرب درگاه چشمه نورند ،نرسیدند به اوجی ک فاصله اش تا گشایش پرده های غیب به اندازه کشش تیری از کمان باشد …🌹🌹🌹(استناد به سوره الرحمن و شرح واقعه معراج)

    در باشگاه ستارگان ،درخششش بیش از همه بود،چرا ک یکی کلیم گشت و دیگری خلیل وان دگر روح الله و محمد حبیب خدا…
    کیست در عالم ک به این مقام رسیده باشد ؟ایا او همان معنای تشهد سلام عبد و رسول حق نبود؟🌹🌹🌹

    میلاد محمد ،مصطفی عالم وجود،فخر جبروت مبارک باد🌺

    دل نوشته جناب میلاد روشنی :

    در وصف محمد همان بس که از آدم به خاتم، از فرش به عرش و از عالم وجود به جبروت تنها خلاصه شده در فروتنی اش و فروتنی اش تنها در سلامی است ک ب کودکان کوچه های آشنای گذرش ب سمت اقامه صلاه عشق داشت..

    دل نوشته خانم سیده فاطمه صادری :

    سلام جد بزرگوارم .. این منظره اولین چیزی بود که امروز صبح از پنجره دیدم. گواهی میدهم که تو پیام آور خالق این زیبایی هستی…

    photo_2015-12-29_14-44-01

    دل نوشته خانم سمیه سلطانپور :

    طعم شیرین

    چهارده سال و سه ماه و پنج روز است که منتظر این روز هستم. نه، باید به این روز ها چهار سال دیگر هم اضافه کنم تا کوچولوی بابا بزرگ شود و بتوانم روی دوشم سوارش کنم. آن وقت وقتی برای اولین بار بلندش کردم و پاهایش را دو طرف گردم انداختم و دور حیاط دویدم برایش تعریف میکنم که این بازی را از چه کسی یاد گرفته ام. برایش میگویم که وقتی از در نیمه باز خانه دیدمش که چطور نوه هایش را روی دوشش سوار میکند و توی حیاط میدود، دل کوچک و پنج ساله ام لرزید و آرزو کردم ای کاش او پدر من بود. آرزو کردم ای کاش او پدر بزرگ من بود، آرزو کردم ای کاش او عمو یا دایی یا ….. آن لحظه فقط دلم می خواست بدانم چه لذتی دارد آن طور بالاتر از همه بدوی و همه چیز را از آن بالا تماشا کنی. دلم می خواست بدانم چه حسی دارد دست هایت را در هوا تکان بدهی و مطمئن باشی پاهایت را یکی محکم نگه داشته و نمی افتی. می خواهم برایش تعریف کنم که آرزویم بر آورده شد. برایش بگویم وقتی برای بچه های محله بازی جدیدی که دیده بودم را تعریف کردم، با هم نقشه کشیدیم و یک روز که به تنهایی راهی مسجد شده بود و هیچ کدام از یارانش کنارش نبودند دورش جمع شدیم و آنقدر برایش شیرین کاری انجام دادیم و خودمان رابرایش لوس کردیم و او مثل همیشه آنقدر سرمان دست کشید و به حرفهای ریز و درشت بچه گانه ی مان گوش داد تا جرئت کردیم و ازش خواستیم تا روی دوشش سوارمان کند. می خواهم برایش بگویم که لذتی که آنروز از سوار شدن بر دوش رسول الله چشیدم را میدانم نمی توانم برایش توصیف کنم و می دانم نمی توانم برایش بوجود بیاورم ولی دوست دارم بداند که این بازی شیرین ترین بازی تمام دوران زندگی ام بود.

    سند داستان: بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۸۵
    بازنویسی توسط: “سمیه سلطانپور”

    دل نوشته جناب محمدحسن سلطانپور :

    وقتی فکرش را میکنم که جهنم جاییست که تو نیستی و بهشت آنجاست که تو و دوستان تو خواهند بود، میفهمم بهتر است بهشت را بر جهنم ترجیح دهم.
    آیا به راستی برخی دوست میدارند با فرعون و نمرود و برتری طلبان عالم هم گروه شوند؟ آنان را چه میشود که دوستی پیامبر را از دل خود خارج و جای آن را با نفرت پر میکنند؟ تا چه چیزی بدست آورند؟ آیا حق اینان نیست تا با آنچه بدست میآورند تنها گذاشته شوند؟

    —————————————————–

    من که تو را ندیدم و شاید هم این برایم در این دنیا بهتر بود. اما آن روز که دیدگان ما به جمال تو روشن شود، لحظه ای لبخند خود را روی من طولانی تر کن.

    —————————————————-

    شنیدم زمان قیامت خیلی طولانیه. میدونم در اون موقعیت سر شما هم خیلی شلوغه. اما یک بازی جدید یاد گرفتم که شاید خیلی طول نکشه. به هرحال وسط اون هم دادرسی و حساب کتاب، آدم خسته میشه و دلش یکم تفریح میخواد. اما بازیش اینطوریه که باید در حالی که به چهره ی همدیگه خیره شدیم، به همدیگه لبخند بزنیم و لبخندمون قطع نشه. هرگی زودتر خسته بشه، اون میبازه. من که تا اون روز حسابی تمرین میکنم، هرچند مطمئنم تو میبری…

    دل نوشته جناب مهران محمدپور :

    در وصف محمد همین بس که یک نفر بود اما تبدیل به چند نفر، چندصدنفر  و…. شد او دنیای بی کران رحمت، عطوفت ومهربانیست

    دل نوشته خانم نازنین مؤمن زاده :

    السلام علیک یا حضرت ماه ، کریم السجایا – جمیل الشیم –
    نبی البرایا – شفیع الامم – امام رسل – پیشوای سبیل – امین خدا
    (محمد امیـــــــــــــــــــــــــــــن)

    پیامبرِمهربانی های عزیزم ، پیامبرِ امی عالِم به عالَم !(یتیمِ نَظَر کرده) که مبعوث گشتی، آورنده اولین کتابـــــــــــی (قرآن مقدس) ، هدایت گر…
    با جمال منورت روشن ساختی جهانی تاریک را(که میان سنگ و خدا وقت انتخابشان بود)
    سلاااام و صلوات می فرستم فراواااان( الهم صل علی محمد و آل محمد)
    برا ی همه نیکو هستی مقامت را والاااا دیده ایم همگی . زیرا شناخت خدا را در شناخت نفس خود دیده ای، اما چرا هر دم لبیک گو،کم….. و گمراه راه آل محمددد….
    یاورمان باش…
    عید یعنی انسانی نو شویم .بخواه از خدای مان روزی مان را نو گرداند. (خدا، خدا و خدا ، آن خدای بی ‌مانند… همان که عصمت پرهیز از گناهت داد)همه چیزهای خوب را حتی خوش اخلاقی ،چراکه نماداخلاقی ، وگویند واضح ترین نشانه ی بی پیامبری یک انسان بداخلاقیست.
    سفیر خداوند
    خداحافظ مان باد

    دل نوشته جناب محمد نعیم آبادی :

    آقا میخواستم روز میلادتان را به مهدی صاحب الزمان تبریک بگویم و اینبار ملتمسانه بگویم کی می آیی؟
    یا رسول الله به حد کافی جهان پر ظلم نشده است؟
    آیا جنایتهایی که داعش و القاعده و طالبان و تکفیریها بنام دین شما میکنند آخر ظلم به شما نیست؟
    یا رسول الله حتی شیعیان دوازده امامی و جعفری نیز مقابل همند. شیعه انگلیسی و … ظلم به شما نیست؟

    عیدی ما را در این روز ظهور منجی قرار بده…

    ——————————————-

    پایان دل نوشته ها…. اما هنوز باید نوشت…

    منبع مطلب : yabesh.ir

    مدیر محترم سایت yabesh.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    سوالات درس به درس هدیه اسمانی دوم ابتدایی -سوالات کتاب هدیه آسمانی دوم ابتدایی - دبستو

    درس 1 هدیه های خدا

    1 خدای مهربان چه نعمت هایی به ما داده ؟

    به ما گوش داده تا بشنویم، به ما پا داده تا بتوانیم حرکت کنیم، به ما دست داده تابتوانیم مشق بنویسیم و غذا بخوریم و …

    2 به خدایی که این همه نعمت به ما داده باید چه بگوییم ؟

    باید تشکر بکنیم و بگوییم خدایا ممنونم و خدایا شکرت.

    3 اگر خورشید نبود چه می شد؟

    روز وجود نداشت، ما هیچ جا را نمیدیدیم، گیاهان و جانوران زنده نمی ماندند.

    4 اگر یک روز آب مدرسه یا خانه شما قطع بشود چه اتفاقی می افتد؟

    نمیتوانیم آب بخوریم، نمیتوانیم غذا درست کنیم،نمیتوانیم ظرفهایمان را بشوییم و …

    5 چند نمونه از هدیه های زیبایی که خدا در طبیعت به ما داده را نام ببرید؟

    درخت، رودخانه، کوه، ابر، باران و …

    درس 2 پرنده گان چه می گویند؟ …

    1 آیا گنجشک ها می توانند با خدا حرف بزنند؟ شما چطور می توانید با خدا حرف بزنید؟ بله کنجشک ها می توانند با خدا حرفبزنند و من نیز مانند گنجشک ها می توانم با خدا حرف بزنم
    2 وقتی میخواهیم با خدا سخن بگوییم چه کاری انجام می دهیم؟ نماز می خوانیم
    3 با درس خواندن از کدام نعمت های خدا تشکر می کنیم؟ از همه ی نعمت هایی که به ما داده می توانیم تشکر کنیم.

    درس 3خاطره ی ماه

    1 علیه السلام یعنی چه؟ یعنی سلام بر او
    2 امام حسن علیه السلام از مادرش حضرت فاطمه چه آموخت؟ از او آموخت که اول برای دیگران دعا کند و بعد برای خودشدعا کند.
    3 من هم دوست دارم برای دیگران دعا کنم و بگویم :

    درس 4  مهربان تر از مادر

    1 ما چگونه می توانیم با پرنده گان مهربان باشیم؟ باید آن ها را اذیت نکنیم و به آن ها کمک کنیم و برایشان دانه بریزیم.
    2 ما چگونه می توانیم مهربانی مادر و پدر خود را جبران کنیم؟ ما باید از آن ها بخاطر کارهایی که برای ما انجام می دهند تشکر کنیم.
    3 مرغابی و قو چگونه به بچه های خود کمک می کنند؟ مرغابی به های خود را از رودخانه رد می کند و قو نیز به بچه های خود پرواز کردن را یاد می دهد.

    درس 5 وضو می گیریم

    1 ما برای چه کارهای وضو می گیریم؟ برای نماز خواندن، برای قرآن خواندن، برای رفتن به مسجد.
    2 مراحل وضو گرفتن را به ترتیب توضیح دهید؟ اول نیت میکنیم، دوم صورتمان را از جایی که مو روییده تا چانه می شوییم،
    سوم دست راست را از آرنج تا سر انگشتان و از بالا به پایین می شوییم، چهارم درست چپ را نیز مانند دست راست می شوییم،

    پنجم با دست خیس به موهای سرمان دست میکشیم، ششم با دست راست روی پای راست مسح میکشیم، هفتم با دست چپ روی پای چپ مسح میکشیم.

    درس 6 پیامبران خدا

    1 بزرگترین پیامبران خدا را نام ببرید؟ حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی، حضرت محمد.
    2 چگونه می توانیم از خدایی که این همه پیامبر را برای ما فرستاده است تشکر کنیم؟ با اطاعت از فرمان پیامبران
    3 چند تن از پیامبران دیگر را نام ببرید؟ حضرت یوسف، حضرت یونس، حضرت یعقوب.

    درس 7 مهمان کوچک

    1 یکی از ویژگی های مهم پیامبر چه بود؟ مهربانی
    2 ما در قبال کمک دیگران باید از آن ها تشکر کنیم.
    3 خدا از کمک کردن انسان ها به دیگران خوشحال می شود
    4 نام دوست با وفای پیامبر چه بود؟ بلال

    درس 8  جشن میلاد

    1 مسجد پیامبر در کجا قرار دارد؟ در شهر مدینه
    2 وقتی نام پیامبر را می شنویم باید بر او صلوات بفرستیم و بگوییم : الهم صلی علی محمد و آل محمد
    3 حضرت محمد در کجا به دنیا آمد؟ در شهر مکه
    4 نام پدر و مادر حضرت محمد چه بود؟ نام پدرش عبدالله و نام مادرش آمنه بود.
    5 یکی از مهمترین ویژگی های پیامبر چه بود؟ امانت داری او بود

    درس 9 اهل بیت پیامبر

    1 پیامبر خدا در مورد اهل بیت خود چه فرمودند؟ دوستان آن ها دوستان من هستند و دشمنان آن ها دشمنان من. بر آن ها
    درود فرست و بدی ها را از آن ها دور کن.
    2 اهل بیت پیامبر چه کسانی هستند؟ امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن، امام حسین.
    3 اهل بیت پیامبر چگونه انسان هایی بودند؟ بسیار مهربان بودند و کارهای خوبی انجام می دادند و به دیگران احترام می گذاشتند.
    4 وقتی نام اهل بیت پیامبر را می آوریم باید چه بگوییم ؟ علیه السلام
    5 الهم صلی علی محمد وآل محمد یعنی چه ؟ یعنی خدایا بر حضرت محمد و خاندانش درود بفرست.

    درس 10 خانواده ی مهربان

    1 ما نیز مانند امام علی و خانواده اش باید با دیگران مهربان باشیم
    2 وقتی آن مر فقیر با غذا وارد خانه شد فرزندانش چه گفتند؟ پدر جان از شما ممنونیم که برایمان غذا آورده ای.
    3 آن مرد فقیر به فرزندانش چه گفت؟ حضرت علی و خانواده مهربانش به او کمک کردند.
    4 آن شب وقتی بچه های آن رد خوابشان برد چه خوابی دیدند؟ خواب دیدند آن مرد مهربان دوباره با آن ها کمک می کند.

    درس 12 پدر مهربان

    1 امام علی در چه روزی به دنیا آمد؟ در روز سیزدهم ماه رجب.
    2 اولین مردی که دین اسلام را پذیرفت چه کسی بود؟ امام علی ع
    3 پیامبر خدا درباره ی حضرت علی چه فرموده اند؟ علی دتناترین مردم است.
    4 امام علی پگونه به شهادت رسید؟ در مسجد هنگام خواندن نماز به دست یکی از دشمنان اسلام به شهادت رسید.
    5 همسر حضرت علی چه کسی بود؟ حضرت فاطمه ص
    6 امام حسن و امام حسین فرزندان چه کسی بودند؟ امام علی ع

    درس 13 بهترین دوست

    1 امام حسن در چه روزی به دنیا آمد؟ در روز پانزدهم رمضان
    2 پیامبر خدا در مورد امام حسن چه فرمودند؟ فرمودند اخلاق و رفتار حسن شبیه اخلاق و رفتار من است.
    3 چه چیزهایی از داستان بهترین دوست یاد می گیریم؟ به دیگران حرف زشت نزنیم، با دیگران تندی نکنیم، حرف هر کسی راباور نکنیم.
    4 دشمن امام حسن چه کسی بود؟ معاویه
    5 نام پدر ومادر امام حسن چه بود؟ نام پدرش امام علی و نام مادرش حضرت فاطمه بود.
    6 امام حسن چندمین امام ما شیعیان است؟ دومین

    درس 14 دعای باران

    1 امام حسین در چه روزی به دنیا آمد؟ در روز سوم شعبان
    2 دشمن امام حسین چه کسی بود؟ یزید
    3 امام حسین در چه ماه و چه روزی شهید شد؟ در ماه محرم و روز عاشورا
    4 پدر و مادر امام حسین چه کسانی بودند؟ پدرش امام علی و مادرش حضرت فاطمه.

    درس 15  بچه ها سلام!

    1 رسول خدا در مورد سلام کردن چه فرمودند؟ تا زنده هستم سلام کردن را ترک نمی کنم.
    2 امام حسین در مورد سلام کردن چه فرمودند؟ سلام کردن هفتاد پاداش دارد، شصت و نه پاداش برای کسی که سلام می کند و یک پاداش برای کسی که جئاب می دهد.
    3 خداوند در قرآن کریم در مورد سلام کردن به پیامبر چه می گوید؟ وقتی مومنان پیش تو می آیند، بگو: سلام بر شما.
    4 السلام و علیک ایها النبی و رحمته الله و برکاته یعنی چه ؟ یعنی سلام بر تو ای پیامبر و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد.
    5 سلام کردن نشانه احترام به دیگران است.

    درس 16 طبیعت زیبا

    1 چرا خدا دوست دارد ما انسان ها تمیز و پاکیزه باشیم؟ زیرا خدا پاکیزگی را دوست دارد.
    2 چگونه می توانیم محیط کلاس و مدرسه را تمیز نگه داریم؟ در کلاس و مدرسه آشغال نریزیم، اگز آشغالی ریخته بود آن را درسطل آشغال بیندازیم.
    3 اسلام دین پاکیزگی و نظافت است.
    4 طبیعت زیبا نعمت خدا است که به ما بخشیده.
    5 چند نمونه از گلهایی که در طبیعت وجود دارد را نام ببرید؟ گل رز، گل آفتاب گردان، گل نسترن، گل لاله.

    درس 17 وقت نماز

    1 هر روز چند بار می توانیم نماز بخوانیم و با خدا حرف بزنیم؟ 5 بار
    2 هر روز چه زمان هایی با خدا حرف میزنیم؟ صبح، ظهر، عصر، مغرب، عشاء.
    3 نماز صبح چند رکعت است؟ 2 رکعت
    4 نماز ظهر چند رکعت است؟ 4 رکعت
    5 نماز عصر چند رکعت است؟ 4 رکعت
    6 نماز مغرب چند رکعت است؟ 3 رکعت
    7 نماز عشاء چند رکعت است؟ 4 رکعت

    درس 18 راز خوش بختی

    1 اگر بخواهیم خوش بخت شویم باید چه کاری انجام ندهیم؟ باید به دیگران دروغ نگوییم.
    2 راستگویی چه فایده هایی دارد؟ خوشبخت می شویم، خدا مارا دوست دارد، دوستان زیادی چیدا می کنیم.
    3 دروغ گویی چه نتیجه ای دارد؟ خوش بخت نمی شویم، خدا مارا دوست ندارد، دیگران با ما دوست نمی شوند.
    4 خدا آدم های راستگو را خیلی دوست دارد.
    5 کسی که همیشه راست می گوید خوش بخت می شود.

    درس 19  جشن بزرگ

    1 چه کارهایی می توانیم انجام دهیم تا امام مهدی ما را بیشتر دوست داشته باشد؟ دروغ نگوییم، به دیگران احترام بگذاریم،، با دیگران مهربان باشیم،
    2 امام زمان چه روزی به دنیا آمد؟ پانزدهم شعبان
    3 در جشن نیمه شعبان چه کارهایی می توانیم انجام دهیم؟ شیرینی بخریم و بین مردم پخش کنیم، سرود بخوانیم، کوچه و خیابان ها را تزیین و آب پاشی کنیم.

    درس20 در کنار سفره

    1 هر بار که غذا می خوریم باید از خدا تشکر کنیم و بگوییم خدایا شکرت.
    2 هنگام غذا خوردن خوب است چه کارهایی انجام دهیم و چه کارهایی انجام ندهیم؟ هنگام شروع به غذا خوردن بسم الله بگوییم،

    اگر غذا داغ است آن را فوت نکنیم، غذاهای اضافی را دور نریزیم، هر روز صبحانه را کامل بخوریم، نمی گوییم این غذا را دوست ندارم بلکه آن را میخوریم و از خدا تشکر می کنیم.
    3 هنگام غذا خوردن چه نکاتی را باید رعایت کنیم؟ لقمه ایمان را کوچک و اندازه دهانمان برداریم، آهسته می جویم و با عجله غذا نمی خوریم، بعد از خوردن غذا از خدا تشکر می کنیم و می گوییم خدایا شکرت،

    منبع مطلب : dabesto.ir

    مدیر محترم سایت dabesto.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    پیامبران برای هدایت آمده اند

    پیامبران‌ برای‌ هدایت‌ آمده‌اند و در این‌ هیچ‌ شکی‌ نیست؛ چرا که‌ هم‌ عقل‌ بدان‌ حکم‌ می‌کند و هم‌ خود پیامبران‌ چنین‌ ادعایی‌ داشته‌اند. خداوند که‌ واجب‌الوجود است، از جمیع‌ جهات‌ و حیثیات‌ واجب‌ است؛ یعنی‌ ضرورتاً‌ همة‌ جهات‌ کمال‌ را دارد و از هر نقصی‌ مبراست.

    یکی‌ از کمالات‌ او فیاضیت‌ است. یعنی‌ به‌ هر موجودی، هر مقدار از وجود و کمال‌ را، که‌ مستحق‌ آن‌ است‌ عطا می‌کند و او را به‌ منزل‌ مقصودش‌ می‌رساند. انسان‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از موجودات، مشمول‌ این‌ امر است‌ و خداوند از طریق‌ هدایت‌ عامه‌اش، او را به‌ کمال‌ نهایی‌اش‌ (سعادت) رهبری‌ می‌کند.

    اگر ابزاری‌ که‌ برای‌ هدایت‌ انسان‌ در وجود او قرار داده‌ شده‌ - که‌ عمده‌ آن‌ عقل‌ است‌ - برای‌ تحقق‌ این‌ امر کافی‌ باشد، نیازی‌ به‌ هدایت‌ بیرونی‌ (ارسال‌ رسل) نیست، و فیاضیت‌ خدا در خصوص‌ او با همان‌ اسباب‌ محقق‌ می‌شود، و الا‌ ارسال‌ پیامبران‌ امری‌ ضروری‌ خواهد بود. اما عقل‌ برای‌ هدایت‌ انسان‌ کافی‌ نیست‌ و - ما اکنون‌ نمی‌خواهیم‌ وارد این‌ بحث‌ شویم. فقط‌ همین‌قدر می‌گوئیم‌ که‌ اگر نبوتی‌ در عالم‌ بوده‌ است، از جمله‌ ارکان‌ آن، همین‌ ناتوانی‌ عقل‌ آدمی، در رهبری‌ او به‌ سوی‌ سعادت‌ بوده‌ است. همچنانکه‌ قصد نداریم‌ از قلمرو دین‌ بحث‌ کنیم‌ و بگوئیم‌ کدام‌ حوزه، از توانایی‌ عقل‌ بیرون‌ است. اینکه‌ مقصود خداوند از برانگیختن‌ پیامبران‌ و مأمور ساختن‌ آنها به‌ ابلاغ‌ پیامها و تعالیمش‌ و فرستادن‌ آنان‌ به‌ منزلة‌ حجتهایش‌ به‌ سوی‌ مردم، تنها و تنها هدایت‌ انسانها بوده‌ و تمام‌ مقاصد دیگر که‌ در کتب‌ آسمانی‌ ذکر شده‌ از فروع‌ همین‌ مقصود کلی‌ بوده‌ است، آری‌ این‌ امر مستقل‌ از بحث‌ قلمرو دین‌ است. این‌ قلمرو هرچه‌ باشد تأثیری‌ در این‌ موضوع‌ ندارد، که‌ انبیا آمده‌اند تا بشر را راهنمایی‌ کنند و حجت‌ خدا بر او باشند.

    خود رسولان‌ الهی‌ نیز همین‌ ادعا را داشته‌اند. و این‌ معنی‌ خصوصاً‌ در قرآن‌ - که‌ روی‌ سخن‌ در این‌ نوشته‌ به‌ ویژه‌ با پیروان‌ این‌ کتاب‌ آسمانی‌ است‌ - روشنتر از آفتاب‌ است‌ و ما نیازی‌ به‌ استشهاد به‌ آیات‌ آن‌ نمی‌بینیم. ضمناً‌ با توجه‌ به‌ آنچه‌ گفتیم، تعریف‌ ما از دین‌ مجموعة‌ تعالیمی‌ است‌ که‌ خدا از جانب‌ خود به‌ افرادی‌ برگزیده‌ از بشر، از طریق‌ وحی‌ القا می‌کند و آنان‌ را به‌ منزلة‌ حجتهای‌ خود مأمور می‌سازد تا آن‌ تعالیم‌ را به‌ منظور هدایت‌ انسانها، بدانها ابلاغ‌ کنند. البته‌ درست‌ است‌ که‌ دین‌ به‌ معنی‌ حس‌ دینی‌ هم‌ هست‌ و در قرآن‌ نیز، به‌ این‌ معنی‌ هم‌ به‌ کار رفته‌ است. ولی‌ این‌ معنی‌ مورد بحث‌ ما نیست؛ مراد ما، همان‌ معنی‌ اول‌ است. کسانی‌ که‌ دین‌ را به‌ نحوی‌ دیگر معنی‌ می‌کنند، روی‌ سخن‌ ما در اینجا با آنان‌ نیست. آنان‌ در این‌ امر آزادند و هرکس‌ می‌تواند هر لغتی‌ را برای‌ هر معنایی، اصطلاح‌ قرار دهد. مثلاً‌ می‌توان‌ دین‌ را حتی‌ مطلق‌ عقیده،

    معنی‌ کرد. به‌ طوری‌ که‌ شامل‌ عقیدة‌ کفر و شرک‌ و الحاد هم‌ بشود. سخن‌ ما در این‌ نوشته‌ با کسانی‌ است‌ که‌ دین‌ را به‌ همان‌ معنی‌ اول‌ می‌گیرند و به‌ حکم‌ عقل، به‌ لزوم‌ دین‌ در هر عصری‌ اعتقاد دارند و خصوصاً‌ معتقدند، که‌ انبیا برای‌ هدایت‌ آمده‌اند و از آن‌ میان، به‌ ویژه‌ روی‌ سخن‌ با کسانی‌ است‌ که‌ پیرو قرآنند و به‌ این‌ عنوان‌ سخن‌ می‌گویند و کتاب‌ و مقاله‌ می‌نویسند.

    حال‌ می‌خواهیم‌ ببینیم‌ لوازم‌ این‌ اعتقاد چیست، اگرچه‌ قصد احصأ همة‌ آنها را نداریم.

                ‌-1 عصمت:

    اگر پیامبران‌ برای‌ هدایت‌ آمده‌اند و مأمور ابلاغ‌ تعالیم‌ خدا به‌ انسانهایند، مسلماً‌ باید معصوم؛ یعنی‌ از خطا و گناه‌ مصون‌ باشند، تا بتوانند وحی‌ را صحیح‌ و سالم‌ به‌ دست‌ مردم‌ برسانند، و مردم‌ بتوانند در این‌ خصوص‌ به‌ آنها اعتماد کامل‌ داشته‌ باشند.

    عصمت‌ آنها از خطا، چنانکه‌ گفته‌اند در سه‌ مرحلة‌ تلقی، حفظ، و ابلاغ‌ وحی‌ است. آنان‌ از گناه‌ نیز مصونند؛ یعنی‌ کاری‌ خلاف‌ امر خدا انجام‌ نمی‌دهند. با قبول‌ ضرورت‌ پیامبری، لزوم‌ عصمت‌ پیامبران، امری‌ بدیهی‌ است؛ چرا که‌ امکان‌ ندارد کسی‌ پیامبران‌ را پیامبر بداند و به‌ تعریف‌ دین‌ - بدان‌ صورت‌ که‌ گفتیم- معتقد باشد و اندکی‌ در ضرورت‌ عصمت‌ آنان‌ تردید کند. وجود کوچکترین‌ احتمال‌ خطا و گناه‌ در مورد پیامبران، موجب‌ تزلزل‌ و بطلان‌ اصل‌ نبوت‌ خواهد شد و اذا دخل‌ الاحتمال‌ بطل‌ الاستدلال.

    باری، اثبات‌ عصمت‌ انبیا، امری‌ سهل‌ است‌ و این‌ سخن‌ بعضی‌ از نویسندگان‌ مسلمان‌ که‌ می‌گویند: اثبات‌ عصمت‌ رنج‌ عظیم‌ می‌طلبد - که‌ خود حاکی‌ از تردید در عصمت‌ است‌ - مایة‌ شگفتی‌ است.

                ‌-2 حجیت‌ کتب‌ آسمانی: کتب‌ آسمانی‌ اولاً‌ کلام‌ خدا هستند ثانیاً‌ به‌ علت‌ عصمت‌ پیامبران، صحیح‌ و سالم‌ به‌ دست‌ مردم‌ می‌رسند. بنابراین‌ حجتند و در برابر آنها باید تسلیم‌ محض‌ بود. و بدون‌ این‌ حجیت، هدایتگری‌ پیامبران‌ و حجت‌ خدا بودن‌ آنان، منتفی‌ خواهد بود.

    البته‌ روشن‌ است‌ که‌ مقصود از حجیت‌ کتب‌ آسمانی، این‌ نیست‌ که‌ پیامبران‌ در اصل‌ ادعای‌ نبوتشان‌ نیز، مستغنی‌ از دلیلند و قولشان‌ حجت‌ است. نه. در آن‌ خصوص‌ باید دلیل‌ بیاورند. این‌ حق‌ را هم‌ عقل‌ و هم‌ قرآن‌ به‌ مردم‌ داده‌اند که‌ از مدعیان‌ نبوت‌ دلیل‌ مطالبه‌ کنند. اما بعد از اثبات‌ نبوتشان، دیگر کتاب‌ آنها، برای‌ مردم‌ حجت‌ است‌ و آنچه‌ می‌گویند اگر دلیلی‌ هم‌ همراهش‌ نباشد، مطاع‌ است.

                ‌-3 مصونیت‌ دین‌ از تحریف: دین‌ بعد از آنکه‌ صحیح‌ و سالم‌ به‌ واسطة‌ پیامبر به‌ مردم‌ رسید، باید در میان‌ مردم‌ از تحریف‌ مصون‌ بماند و هیچکس‌ به‌ خطا یا عمد آن‌ را از صورت‌ اصلی‌ و آسمانی‌اش‌ نگرداند. در غیر این‌ صورت، دورة‌ حیات‌ آن‌ دین‌ به‌ سر آمده، و ارسال‌ پیامبری‌ دیگر و انزال‌ کتابی‌ دیگر ضروری‌ خواهد بود.

    در خصوص‌ قرآن‌ - که‌ آخرین‌ کتاب‌ آسمانی‌ است- این‌ مصونیت‌ از تحریف، تا قیامت‌ برقرار است. چنانکه‌ اعتقاد مسلمانان‌ نیز چنین‌ است.

    مسألة‌ مصونیت‌ کتاب‌ آسمانی‌ از تحریف، به‌ صورتی‌ که‌ بیان‌ شد، همچون‌ مسألة‌ عصمت، به‌ سادگی‌ از مسألة‌ نبوت‌ استنباط‌ و استنتاج‌ می‌شود و کمترین‌ تردید در آن، موجب‌ تردید در خود نبوت‌ خواهد بود. ممکن‌ نیست‌ کسی‌ به‌ لزوم‌ دین‌ و وجود حجت‌ الهی‌ و سند آسمانی‌ در این‌ زمان‌ معتقد باشد، در عین‌حال‌ هیچیک‌ از کتب‌ آسمانی‌ موجود را مصون‌ از تحریف‌ نداند. تردید در مصونیت‌ قرآن‌ از تحریف، خصوصاً‌ از جانب‌ پیروان‌ قرآن‌ و معتقدان‌ به‌ خاتمیت‌ پیامبر اسلام‌ سخت‌ عجیب‌ است.

                ‌-4 کمال‌ دین: تعالیم‌ آسمانی‌ در هر عصری‌ و مکانی‌ به‌ مقداری‌ که‌ لازم‌ است‌ نازل‌ می‌شود. بنابراین‌ در نسبت‌ با شرایط‌ نزول، کامل‌ است. و این‌ کمال‌ در دین‌ خاتم‌ مطلق‌ است؛ یعنی‌ تمام‌ آنچه‌ برای‌ هدایت‌ انسان‌ بما هو انسان‌ ضروری‌ است. در این‌ دین‌ موجود است. معنی‌ ندارد بگوییم‌ بشر به‌ تعالیم‌ آسمانی‌ نیازمند است‌ ولی‌ این‌ تعالیم‌ از سوی‌ خدای‌ فیاض‌ و حکیم‌ به‌ طور ناقص‌ نازل‌ می‌شود، همچنانکه‌ نزول‌ آن‌ بیش‌ از مقدار لازم‌ نیز لغو و خلاف‌ حکمت‌ است.

    بدین‌ ترتیب‌ این‌ سخن‌ بعضی‌ از نویسندگان‌ مسلمان، که‌ اگر پیامبر اسلام‌ عمر بیشتری‌ می‌کرد قرآن‌ بسی‌ بیشتر از مقداری‌ می‌شد که‌ اکنون‌ هست، سخت‌ ناصواب‌ است. همچنین‌ این‌ سخن‌ نیز که‌ دین‌ توسط‌ تجارب‌ دینی‌ (روحی‌ و اجتماعی) مسلمانان‌ بسط‌ پیدا می‌کند و کامل‌ و فربه‌ می‌شود، از درجة‌ اعتبار ساقط‌ می‌گردد. این‌ سخنان‌ اصلاً‌ با تعریفی‌ که‌ از دین‌ ذکر کردیم، سازگار نیست، مگر تعریف‌ خود را تغییر دهیم. اگر دین‌ را از جانب‌ خدا و پیامبر را حجت‌ او و هادی‌ بشر می‌دانیم‌ و در برابر قرآن‌ تسلیم‌ هستیم، چگونه‌ ممکن‌ است‌ آن‌ را ناقص‌ بدانیم‌ و حاصل‌ تجارب‌ دینی‌ دیگران‌ را در عرض‌ و هم‌ ارز قرآن‌ قرار دهیم؟ این‌ سخنان‌ هم‌ خلاف‌ حکم‌ عقل‌ است‌ و هم‌ منافی‌ با نص‌ صریح‌ قرآن.

    مسلمانان‌ - فرداً‌ و مجتمعاً‌ - هرچه‌ تجربة‌ درونی‌ همچون‌ کشف، شهود، رؤ‌یا و الهام‌ دارند و نیز در رویارویی‌ با حوادث‌ فردی‌ و اجتماعی‌ هر حکم‌ دینی‌ که‌ صادر می‌کنند، اولاً‌ هیچیک‌ حجت‌ نیست‌ و باید به‌ محک‌ عقل‌ و نقل‌ سنجیده‌ شود ثانیاً‌ چیزی‌ بر دین‌ یعنی‌ آنچه‌ لازم‌ بوده‌ از جانب‌ خدا نازل‌ شود و نازل‌ شده‌ است، نمی‌افزاید. البته‌ قول‌ و فعل‌ پیامبر و امامان‌ معصوم‌ نیز جزء دین‌ است. ولی‌ این‌ نیز چیزی‌ بر قرآن‌ نمی‌افزاید. بدین‌ معنی‌ که‌ اصل‌ حجیت‌ قول‌ و فعل‌ پیامبر و مسألة‌ امامت‌ نیز از جمله‌ اموری‌ است‌ که‌ در قرآن‌ آمده‌ است. به‌ علاوه، پیامبر و امام‌ هرچه‌ می‌بینند و می‌گویند در ظل‌ قرآن‌ است. تازه‌ حتی‌ اگر تکون‌ سنت‌ پیامبر و اوصیای‌ او در طی‌ دویست‌ و پنجاه‌ سال‌ را تکامل‌ دین‌ بنامیم، آنان‌ معصومند. ولی‌ در خصوص‌ اقوال‌ و افعال‌ دیگران‌ نمی‌توان‌ اینگونه‌ تعبیر کرد.

    چه‌ نسبت‌ خاک‌ را با عالم‌ پاک؟

                ‌5 - بیرونی‌ بودن‌ وحی:

    وحی‌ تعلیم‌ خداوند و از جانب‌ اوست. کلام‌ خداست‌ که‌ به‌ واسطة‌ ملک‌ حامل‌ وحی، یا بی‌وساطت‌ او بر پیامبر نازل‌ می‌شود. یکی‌ از ارکان‌ نبوت‌ - چنانکه‌ گذشت‌ - ناتوانی‌ عقل‌ بشر، از هدایت‌ کامل‌ اوست. و همین‌ امر است‌ که‌ انسان‌ را نیازمند هدایت‌ بیرونی‌ (نبوت) می‌سازد.

    بنابراین‌ پیامبر، انسانی‌ است‌ که‌ به‌ او وحی‌ می‌شود. یعنی‌ از یک‌ سو انسان‌ است‌ و ویژگیها و نقایص‌ بشری‌ را دارد و از سوی‌ دیگر از جانب‌ خدا به‌ او تعالیمی‌ نازل‌ می‌شود.

    وحی‌ تراوشات‌ ضمیر ناخودآگاه‌ پیامبر نیست؛ چرا که‌ در آن‌ صورت‌ امری‌ بشری‌ خواهد بود و بشر نیز به‌ خودی‌ خود، از هدایت‌ خویشتن‌ عاجز است. گذشته‌ از این‌ حجیت‌ و عصمت‌ پیامبر نیز تنها با پیامبر بودن‌ و رسول‌ بودن‌ او قابل‌ اثبات‌ است. آنکه‌ پیامبر نیست‌ حجت‌ و معصوم‌ نیست. بنابراین‌ هادی‌ نخواهد بود. همینطور، مقصود از وحی‌ شخصیت‌ خود پیامبر هم‌ نیست. بلکه‌ صرفاً‌ تعالیمی‌ است‌ که‌ از بیرون‌ بر قلب‌ او نازل‌ می‌شود.

    مسألة‌ بیرونی‌ بودن‌ وحی‌ و سخن‌ خدا بودن‌ آن، علاوه‌ بر آنکه‌ در تعریفی‌ که‌ از دین‌ کردیم‌ موجود و از لوازم‌ هدایتگری‌ پیامبران‌ است، در خود قرآن‌ نیز از آشکارترین‌ امور است. همچنانکه‌ لوازمی‌ که‌ تا کنون‌ برشمردیم‌ یا بعداً‌ می‌گوئیم‌ نیز در قرآن‌ آشکار است. ولی‌ به‌ علت‌ آنکه‌ قصد بحث‌ نقلی‌ نداریم، از ذکر آیات‌ مربوط‌ صرف‌نظر کرده‌ و آن‌ را به‌ مجالی‌ دیگر واگذار می‌نمائیم.

                ‌-6 تاریخی‌ نبودن‌ دین: دین‌ یک‌ پدیدة‌ تاریخی‌ نیست. یعنی‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ در طی‌ تاریخ‌ تکون‌ پیدا کرده‌ باشد. بعضی‌ معتقدند دین‌ مجموعة‌ تجارب‌ دورنی‌ و بیرونی‌ پیامبر است. این‌ تجارب‌ در طی‌ عمر پیامبر صورت‌ گرفته‌ و حاصل‌ آنها که‌ توسط‌ او برای‌ ما بیان‌ شده، همه‌ از آن‌ او و برخاسته‌ از وجود خود اوست. این‌ مجموعه‌ بعد از پیامبر، با تجارب‌ افراد و جوامع‌ پیرو پیامبر، تکامل‌ و فربهی‌ پیدا می‌کند.

    پیداست‌ این‌ عقیده‌ با تعریفی‌ که‌ از دین‌ کردیم‌ و با هدایتگری‌ پیامبران، در تقابل‌ است. از جملة‌ لوازم‌ این‌ عقیده، نفی‌ آسمانی‌ بودن، قدسیت، عصمت، کمال‌ و خاتمیت‌ است. چنانکه‌ بعضی‌ از طرفداران‌ این‌ نظریه‌ به‌ این‌ لوازم‌ تصریح‌ هم‌ کرده‌اند. عجیب‌ اینکه‌ آنها به‌ عنوان‌ مسلمان‌ و پیرو قرآن‌ این‌ سخنان‌ را می‌گویند. روشن‌ است‌ که‌ مسألة‌ شأن‌ نزول‌ داشتن‌ بعضی‌ از آیات‌ قرآن، ربطی‌ به‌ تاریخی‌ بودن‌ دین‌ ندارد. شأن‌ نزول‌ صرفاً‌ یک‌ بهانه‌ و یک‌ بستر طبیعی‌ و زمینی‌ برای‌ نزول‌ بعضی‌ آیات‌ است‌ و تأثیری‌ در زیادت‌ و نقصان‌ قرآن‌ و آسمانی‌ بودن‌ آن‌ ندارد و منطقاً‌ موجب‌ اختیار کردن‌ نظریة‌ تاریخی‌ بودن‌ دین‌ نمی‌شود. این‌ عقیده‌ در غرب‌ در شأن‌ و از آن‌ کسانی‌ است‌ که‌ یا اصلاً‌ منکر نبوت‌ و پیامبری‌ هستند و یا اگر آن‌ را قبول‌ دارند، کتاب‌ آسمانی‌ موجود خود را قابل‌ دفاع‌ عقلانی‌ نمی‌بینند و بالطبع‌ آن‌ را حجت‌ هم‌ نمی‌دانند. ناسازگاری‌ این‌ نظریه‌ (حتی‌ شکل‌ تعدیل‌ شدة‌ آن‌ که‌ وحی‌ را همان‌ شخصیت‌ پیامبر و آن‌ شخصیت‌ را مؤ‌ید و حجت‌ و قرآن‌ را کلام‌ او می‌داند) با قرآن‌ آشکارتر از آن‌ است‌ که‌ نیاز به‌ دلیل‌ داشته‌ باشد.

                ‌-7 قابل‌ فهم‌ بودن‌ دین: اگر قبول‌ داریم‌ که‌ انبیا برای‌ هدایت‌ آمده‌اند و حجتهای‌ خدا بر آدمیانند، قابل‌ فهم‌ بودن‌ دین‌ لازم‌ بین‌ این‌ عقیده‌ است‌ و بدون‌ آن، نه‌ هدایتی‌ صورت‌ می‌گیرد و نه‌ حجتی‌ تمام‌ می‌شود. کمترین‌ تردید در این‌ مسأله‌ حاکی‌ از تزلزل‌ آگاهانه‌ یا ناآگاهانة‌ ما در اعتقاد به‌ هدایتگری‌ و حجت‌ بودن‌ انبیاست. و در آن‌ صورت‌ باید تعریف‌ خود را از دین‌ و از جایگاه‌ پیامبران‌ در میان‌ انسانها تغییر دهیم.

    لازمة‌ قابل‌ فهم‌ بودن‌ دین‌ این‌ است‌ که‌ تفکر در دین‌ - به‌ عنوان‌ یکی‌ از راههای‌ فهم‌ آن‌ - جایز و بلکه‌ ضروری‌ است. همچنانکه‌ در قرآن‌ و حدیث‌ نیز بدین‌ امر عنایت‌ تام‌ مبذول‌ شده‌ است‌ و مردم‌ به‌ تفکر و تدبر در متون‌ دینی‌ فراخوانده‌ شده‌اند. و این‌ خلاف‌ عقیدة‌ کسانی‌ است‌ - اعم‌ از قدما و متجددین‌ - که‌ تفکر و استدلال‌ در دین‌ را به‌ انحأ مختلف، جایز و ممکن‌ نمی‌دانند. عجیب‌ اینکه‌ بعضی‌ از امروزیها می‌گویند زبان‌ دین‌ زبان‌ ولایت‌ است‌ و استدلال‌ کردن‌ در دین، روح‌ ولایی‌ را از آن‌ می‌ستاند و رابطة‌ سخن‌ را با گویندة‌ آن‌ (پیامبر) قطع‌ می‌کند، و خلاصه‌ صفت‌ و حیانی‌ بودن‌ را از آن‌ می‌گیرد.

    عجیب‌تر از آن‌ اینکه‌ همین‌ افراد در جای‌ دیگر، به‌ شدت‌ از لزوم‌ تعقل‌ در دین‌ دفاع‌ کرده‌ و حوزه‌های‌ علوم‌ دینی‌ را به‌ اتهام‌ نقل‌گرایی‌ و مخالفت‌ با تعقل‌ مورد انتقاد قرار می‌دهند. جمع‌ این‌ سخنان‌ چگونه‌ ممکن‌ است، معلوم‌ نیست.

    باری‌ در اسلام، اصول‌ دین‌ باید از روی‌ تحقیق‌ پذیرفته‌ شود نه‌ تقلید. پیامبر باید برای‌ اثبات‌ صدق‌ دعوی‌ پیامبری‌ خود، بینه‌ بیاورد. تعبد، در حوزه‌ای‌ غیر حوزة‌ اصول‌ دین‌ است. خود تعبد هم‌ در واقع‌ و به‌ نحو غیرمستقیم‌ مبتنی‌ بر عقل‌ و برهان‌ است؛ زیرا مبتنی‌ بر پذیرش‌ اصول‌ است‌ و اصول‌ هم‌ با عقل‌ پذیرفته‌ می‌شود. حاصل‌ اینکه‌ انسان‌ بدون‌ فهم‌ دین، نه‌ دلیلی‌ برای‌ پذیرش‌ آن‌ دارد و نه‌ در صورت‌ پذیرش، آن‌ دین‌ برای‌ او نافع‌ است. چون‌ اعتقاد واقعی‌ به‌ هر چیزی، متوقف‌ بر فهم‌ آن‌ چیز است‌ والا‌ لقلقه‌ لسان‌ خواهد بود.

    مسألة‌ قابل‌ فهم‌ بودن‌ دین‌ و نتیجة‌ منطقی‌ آن، یعنی‌ جواز و ضرورت‌ تفکر در دین‌ - که‌ هم‌ عقل‌ و هم‌ نقل‌ قویاً‌ مؤ‌ید و مثبت‌ آنند - در تقابل‌ آشکار با این‌ سخن‌ بعضی‌ از نویسندگان‌ مسلمان‌ است‌ که‌ در تفسیر و تبیین‌ و توجیه‌ تکثرگرایی‌ دینی‌ گفته‌اند: دین، عرصة‌ استدلال‌ نیست‌ و دینداری، دلیل‌ نه‌ بلکه‌ علت‌ دارد و در اختلافات‌ بین‌ ادیان‌ و اختلافات‌ بین‌ فرق‌ درون‌ یک‌ دین، باید به‌ تکافؤ‌ ادله‌ معتقد بود. البته‌ می‌گویند دینداری‌ دانشمندان، دلیل‌ دارد نه‌ علت. ولی‌ مسلم‌ است‌ که‌ اگر به‌ تکافؤ‌ ادله‌ معتقد باشیم، ناگزیر باید دینداری‌ دانشمندان‌ و تدین‌ آنها به‌ دینی‌ خاص‌ را، نیز تابع‌ علت‌ بدانیم‌ نه‌ دلیل.

    بدیهی‌ است‌ مقصود از قابل‌ فهم‌ بودن‌ دین، این‌ نیست‌ که‌ همة‌ افراد، از نظر فهم‌ و معرفت‌ دین‌ در یک‌ سطح‌ قرار دارند. ابداً، اختلاف‌ مراتب‌ در اینجا نیز همچون‌ بسیاری‌ جاهای‌ دیگر وجود دارد. مخاطبان‌ دین‌ از نظر دین‌شناسی‌ - همچنانکه‌ از نظر دینداری‌ - یکسان‌ نیستند.

    مقصود از قابل‌ فهم‌ بودن‌ دین‌ این‌ است‌ که‌ هر کس‌ در حد استعداد خود، می‌تواند دین‌ را بشناسد. (و این‌ شناخت‌ هم‌ یقینی‌ و مطابق‌ با واقع‌ شریعت‌ و مراد شارع‌ است. نه‌

    اینکه‌ بگوئیم‌ هرکس‌ دین‌ را هرطور فهمید همان‌ برای‌ او حجت‌ و موجب‌ هدایت‌ است. ساختار نفس‌ انسان‌ چیزی‌ نیست‌ که‌ با هرعقیده‌ای‌ به‌ کمال‌ برسد، همچنانکه‌ هر خلق‌ و خویی‌ برای‌ او فضیلت‌ نیست؛ چرا که‌ اگر چنین‌ بود، معرفت‌ و اخلاق‌ معنی‌ نداشت‌ و هدایتگری‌ دین‌ هم‌ بی‌وجه‌ می‌شد. مثلاً‌ عقیدة‌ توحید است‌ که‌ کمال‌ آدمی‌ و موجب‌ هدایت‌ اوست. و اگر کسی‌ از توحید، شرک، بفهمد گمراه‌ است‌ نه‌ مهتدی. سایر اجزأ و عناصر دین‌ نیز به‌ همین‌ صورت‌ است.) در غیر این‌ صورت، دینداری‌ و هدایت‌ او محقق‌ و حجت‌ خدا بر او تمام‌ نمی‌شود و ارسال‌ پیامبران‌ لغو خواهد بود.

    با این‌ ترتیب، هر سخنی‌ که‌ لازمة‌ آن‌ نفی‌ امکان‌ فهم‌ دین‌ و در نتیجه‌ شکاکیت‌ دینی‌ باشد، نادرست‌ بوده‌ و گویندة‌ آن‌ نباید از پیامبران‌ توقع‌ هدایتگری‌ داشته‌ و آنها را حجت‌های‌ خدا بداند و در نتیجه، باید از دین‌ تعریفی‌ غیر آنچه‌ ذکر کردیم‌ اختیار کند.

    این‌ قبیل‌ سخنان، امروزه‌ در آثار جمعی‌ از نویسندگان‌ مسلمان‌ کم‌ مشاهده‌ نمی‌شود. ما ذیلاً‌ به‌ بعضی‌ از آنها اشاره‌ می‌کنیم‌ و همچنین‌ آنها را با محک‌ اصل‌ هدایتگری‌ پیامبران‌ می‌سنجیم.

    -7-1 می‌گویند: دین‌ مقدس‌ است، اما هیچ‌ فهمی‌ از دین، مقدس‌ نیست. چرا؟ فهم‌هایی‌ که‌ به‌ واقعِ‌ دین‌ اصابت‌ می‌کنند، مقدسند؛ چون‌ چیزی‌ جز بیان‌ خود دین‌ نیستند و دین‌ هم‌ مقدس‌ است. مگر اینکه‌ بگوئیم‌ هیچ‌ فهمی‌ صائب‌ نیست‌ و این‌ یعنی‌ نقض‌ اصل‌ هدایتگری‌ دین. بلی‌ اگر مقصود از مقدس‌ نبودن‌ فهم‌ها، این‌ است‌ که‌ هیچ‌ فهمی‌ به‌ خودی‌ خود و پیش‌ از عرضة‌ آن‌ بر عقل‌ و نقل، تقدس‌ و حجیتی‌ ندارد، درست‌ است. اما نه‌ منظور گویندگان‌ این‌ است، و نه‌ این‌ سخن‌ از فرط‌ بداهت‌ نیاز به‌ گفتن‌ دارد.

    -7-2 می‌گویند: دین‌ ثابت‌ است‌ اما هیچ‌ فهمی‌ از دین‌ ثابت‌ نیست. و از جمله‌ علل‌ عدم‌ ثبات‌ در فهم‌ دین، این‌ است‌ که‌ معرفت‌ دینی، یکی‌ از معارف‌ متعدد بشری‌ است‌ و معارف‌ بشری‌ با هم‌ رابطة‌ اثرگذاری‌ و اثرپذیری‌ دارند و انسان‌ با سرمایه‌ای‌ که‌ از سایر دانشها دارد به‌ سراغ‌ دین‌ می‌رود. بنابراین‌ آن‌ نوع‌ دانشها، در معرفت‌ دینی‌ او تأثیر می‌نهند و چون‌ آن‌ معارف‌ متغیرند معرفت‌ دینی‌ هم‌ متغیر خواهد بود (گاهی‌ نیز سخن‌ از تغییر یا عدم‌ تغییر معارف‌ دیگر نمی‌گویند بلکه‌ مدعی‌ هستند ما صرفاً‌ ارتباط‌ آن‌ معارف‌ را با معرفت‌ دینی‌ بیان‌ می‌کنیم‌ و به‌ صورت‌ شرطی‌ می‌گوئیم‌ اگر معارف‌ دیگر تغییر کنند فهم‌ ما از دین‌ تغییر می‌کند و اگر ثابت‌ بمانند فهم‌ ما هم‌ از دین‌ ثابت‌ می‌ماند. که‌ البته‌ اگر ادعا این‌ باشد بلااشکال‌ است‌ و ضمناً‌ امری‌ بدیهی‌ هم‌ هست. اما اغلب‌ از تغییر همة‌ معارف، از جمله‌ معرفت‌ دینی‌ سخن‌ می‌گویند و گاهی‌ اصلاً‌ به‌ صراحت‌ مدعی‌ عدم‌ وصول‌ به‌ یقین‌ در مطلق‌ معرفت‌ می‌شوند.)

    لازمة‌ این‌ نظر فهم‌ناپذیری‌ دین‌ است. چون‌ اگر فهمی‌ صائب‌ و مطابق‌ با واقع‌ شریعت‌ باشد، ثابت‌ خواهد بود و عدم‌ ثبات‌ به‌ معنی‌ عدم‌ اصابت‌ فهم‌ است‌ به‌ واقعِ‌ شریعت.

    در اینجا توضیحی‌ مختصر درباب‌ تحول‌ معرفت‌ دینی‌ و تأثیر سایر دانشها در آن‌ لازم‌ است. اصل‌ مسألة‌ ارتباط‌

    دانشهای‌ گوناگون‌ با یکدیگر، امری‌ است‌ که‌ از فرط‌ بداهت،

    مستغنی‌ از دلیل‌ است. دانشهای‌ بشری‌ به‌ انحأ مختلف‌ و از طرق‌ متعدد با هم‌ مرتبطند. معرفت‌ دینی‌ نیز یکی‌ از همین‌ دانشها و مشمول‌ این‌ امر است. همچنین‌ مسألة‌ تحول‌ معرفت‌ها - از جمله‌ معرفت‌ دینی‌ - مطلب‌ آشکاری‌ است‌ . هم‌ نظر آن‌ را اثبات‌ می‌کند و هم‌ آنچه‌ در عمل‌ واقع‌ شده، مُثبت‌ آن‌ است. آری‌ فهم‌ ما از دین، به‌ علل‌ متعدد از جمله‌ به‌ علت‌ تحولی‌ که‌ در سایر علوم‌ روی‌ می‌دهد، در تحول‌ است.

    اما سخن‌ اصلی‌ و محل‌ نزاع‌ در این‌ بحث‌ این‌ است‌ که: آیا در میان‌ این‌ ارتباط‌ها و تأثیر و تأثرها که‌ بین‌ معرفت‌ دینی‌ با سایر معارف‌ هست، فهم‌های‌ ثابت‌ و یقینی‌ و باطل‌ نشدنی‌ هم‌ وجود دارد یا نه؟ آیا می‌توان‌ به‌ ضرورت‌ عقلی‌ ادعا کرد که‌ بعضی‌ فهم‌های‌ باطل‌ نشدنی‌ داریم؛ فهم‌هایی‌ که‌ اگر هر نوع‌ تحولی‌ را بپذیرند تحول‌ از صحت‌ به‌ بطلان‌ را نمی‌پذیرند؟ اگر پاسخ‌ این‌ سؤ‌ال‌ مثبت‌ است، که‌ هیچ؛ ولی‌ اگر منفی‌ است، آیا نتیجه‌ای‌ جز شکاکیت‌ در معرفت‌ دینی‌ دارد؟

    متأسفانه، بعضی‌ از نویسندگانی‌ که‌ درباب‌ تحول‌ معرفت‌ دینی‌ سخن‌ می‌گویند، ازاین‌ محل‌ نزاع‌ فرار کرده‌ و نمی‌خواهند موضع‌ خود را صریحاً‌ مشخص‌ کنند و مرتباً‌ از تحولاتی‌ صحبت‌ می‌کنند که‌ کسی‌ بر سر آنها بحثی‌ ندارد و در سخنانشان‌ در پاسخ‌ به‌ سؤ‌ال‌ فوق‌ تذبذب‌ و تزلزل‌ و اضطراب‌ فراوانی‌ مشهود است. البته‌ برخی‌ دیگر نیز به‌ صراحت‌ به‌ این‌ سؤ‌ال، پاسخ‌ منفی‌ می‌دهند، که‌ قطع‌ نظر از سایر جهات، خود‌ این‌ صراحت‌ ارزشمند و مطابق‌ با اصول‌ بحث‌ علمی‌ است.

    -7-3 می‌گویند: در فهم‌ هر متنی‌ - از جمله‌ متن‌ دینی‌ - نه‌ تنها دانشها و اندوخته‌های‌ علمی‌ و فکری‌ خواننده‌ به‌ منزلة‌ پیش‌ فرضهای‌ او در فهم‌ او از متن‌ مؤ‌ثرند، بلکه‌ روحیات، شخصیت، حب‌ و بغضها و خلاصه‌ همة‌ آنچه‌ که‌ وضعیت‌ فکری‌ و روحی‌ او را تشکیل‌ می‌دهد، در این‌ فهم‌ مؤ‌ثر و بلکه‌ مقوم‌ آن‌ است‌ و نتیجه‌ آنکه‌ دستیابی‌ به‌ معنای‌ متن، آنچنانکه‌ مراد صاحب‌ آن‌ بوده‌ ناممکن‌ است‌ (مشکل‌ هرمنوتیکی‌ در نظر بعضی‌ از دانشمندان‌ علم‌ هرمنوتیک‌ و برخی‌ از نویسندگان‌ مسلمان؟)

    این‌ عقیده‌ نیز مخالف‌ اصل‌ هدایتگری‌ دین‌ است. هادی‌ بودن‌ شریعت، بر فهم‌ واقعی‌ شریعت‌ و مراد شارع‌ متوقف‌ است. اینکه‌ هرکس‌ از پیش‌ خود چیزی‌ بفهمد و طریقی‌ پیش‌ بگیرد فقط‌ ضلالت‌ است‌ و بس. در خصوص‌ تأثیر دانشهای‌ خواننده‌ در معرفت‌ دینی‌ او سخن‌ گفتیم. در مورد تأثیر روحیات‌ و سایر ویژگیهای‌ خواننده‌ در فهم‌ متن، نیز در اینجا همین‌قدر می‌گوئیم‌ که‌ هرچند این‌ تأثیرات‌ وجود دارد اما قابل‌ اجتناب‌ است. در خود متون‌ اسلامی‌ از موانع‌ فهم‌ و لغزشگاههای‌ معرفت‌ و طریقة‌ مصونیت‌ از آنها سخن‌ گفته‌ شده‌ است.

    -7-4 می‌گویند: گوهر دین‌ حیرت‌ است. دین‌ امری‌ رازآلود و حیرت‌افکن‌ است. خدا و کلام‌ او و عمدة‌ معارف‌ دینی‌ حیرت‌ آفرینند.

    معنی‌ این‌ سخنان‌ چیست؟ حیرت‌ یا مادون‌ عقل‌ و فهم‌ است‌ یا مافوق‌ آن. شکی‌ نیست‌ که‌ اولی‌ نه‌ تنها ارزشی‌ ندارد، بلکه‌ نقص‌ و ناتوانی‌ و حاصل‌ جهل‌ است. اما دومی‌ حاصل‌ معرفت‌ و یک‌ کمال‌ است. اگر مقصود از حیرتی‌ که‌ در دین‌ است، حیرت‌ به‌ معنی‌ اول‌ باشد، قطعاً‌ این‌ ادعا با اصل‌ هدایتگری‌ دین‌ منافات‌ داشته‌ و خلاف‌ حکم‌ روشن‌ عقل‌ و نص‌ آشکار قرآن‌ است‌ که‌ در آن‌ بارها و بارها به‌ موضوع‌ هدایتگری‌ دین‌ تصریح‌ شده‌ است. اما اگر مقصود حیرت‌ به‌ معنی‌ دوم‌ است، باید بدانیم‌ که‌ این‌ حیرت، هرگز با تعقل‌ و تفکر تقابلی‌ ندارد، بلکه‌ از آنجا که‌ این‌ حیرت‌ حاصل‌ معرفت‌ است، تفکر در دین‌ - به‌ عنوان‌ یکی‌ از راههای‌ فهم‌ مقاصد دین‌ که‌ با وضوح‌ و تأکیدی‌ تمام‌ در قرآن‌ و حدیث‌ بدان‌ اشاره‌ شده‌ است‌ - مقدمة‌ وصول‌ بدان‌ است. و بدین‌ ترتیب‌ در نردبان‌ معرفت، حیرتهای‌ بعدی‌ ناقض‌ شناختهای‌ پیشین‌ نیست. و صدها بیت‌ از امثال‌ مولوی، در نفی‌ ارزش‌ عقل، قدرت‌ برابری‌ با یک‌ آیه‌ یا یک‌ حدیث‌ را ندارد. معلوم‌ نیست‌ نویسندگانی‌ که‌ مدعیاتی‌ از این‌ قبیل‌ دارند، چرا به‌ جای‌ استناد به‌ خود متون‌ دینی‌ و شنیدن‌ حرف‌ دین‌ از زبان‌ خود دین، به‌ اشعار مولوی‌ استناد می‌کنند (تازه‌ اگر در فهم‌ مقصود وی، افراط‌ نورزیده‌ نظر خود را بر او تحمیل‌ نکرده‌ باشند.

    مولوی‌ - هرچند لحن‌ سخنش‌ در این‌ باب‌ طوری‌ است‌ که‌ غالباً‌ موجب‌ بدآموزی‌ و سوءبرداشت‌ است‌ - و این‌ اشکالی‌ است‌ بر او - نمی‌خواهد تفکر و اندیشیدن‌ در دین‌ و در خدا را نفی‌ کند، بلکه‌ توقف‌ در این‌ مرحله‌ را صحیح‌ نمی‌داند و می‌گوید:

    بحث‌ عقلی‌گر در و مرجان‌ بودآن‌ دگر باشد که‌ بحث‌ جان‌ بود

    بحث‌ جان‌ اندر مقامی‌ دیگر است‌بادة‌ جان‌ را قوامی‌ دیگر است)

    آیا از نظر قرآن‌ و حدیث‌ بین‌ تعقل‌ و کشف، یعنی‌ بین‌ فلسفه‌ و عرفان‌ تعارض‌ است؟ آیا حیرت‌ ممدوح‌ مختص‌ به‌ عشق‌ و عرفان‌ است؟ آیا از نظر متون‌ دینی‌ ما، بین‌ شناخت‌ عقلی‌ به‌ خدا، و عشق‌ ورزیدن‌ به‌ او فقط‌ باید یکی‌ را انتخاب‌ کرد؟ آیا یک‌ کلمه‌ از آن‌ سنخ‌ کلماتی‌ که‌ مولوی‌ و بعضی‌ عرفای‌ دیگر می‌گویند در قرآن‌ و حدیث‌ پیشوایان‌ دین‌ یافت‌ می‌شود؟ آیا در متون‌ دینی‌ اسلامی‌ یک‌ جمله‌ در تحقیر عقل‌ و فکر می‌توان‌ پیدا کرد؟ آیا اسلام‌ جامة‌ استدلال‌ را بر قامت‌ ایمان‌ ناراست‌ می‌داند؟ آیا یک‌ آیه‌ یا حدیث‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ شاهد بر این‌ ادعا آورد؟ یا برعکس، صدها آیه‌ و حدیث‌ برخلاف‌ آن‌ است؟ وجود این‌ همه‌ استدلال‌ در مسائل‌ نظری‌ و اعتقادی‌ در متون‌ دینی، چه‌ محملی‌ دارد؟

    متأسفانه‌ نویسندگان‌ یادشده‌ هرچند بین‌ حیرت‌ با جهل‌ و سرگردانی‌ فرق‌ می‌گذارند، ولی‌ آن‌ را با عقل‌ و فلسفه‌ مقابل‌ می‌نهند و به‌ نحوی‌ از آن‌ صحبت‌ می‌کنند که‌ گویی‌ دین‌ اصلاً‌ برای‌ هدایت‌ نیامده‌ و نباید بدان‌ رویکردی‌ عاقلانه‌ و فهیمانه‌ و عالمانه‌ داشت‌ و از دروازة‌ تدبر و تفکر وارد آن‌ شد، بلکه‌ صرفاً‌ باید رویکردی‌ عاشقانه‌ داشت‌ (خصوصاً‌ اگر این‌ سخن‌ را در جنب‌ سایر سخنانشان‌ قرار دهیم، این‌ حدس‌ قوت‌ گرفته‌ و به‌ یقین‌ نزدیک‌ و گاهی‌ بدان‌ تبدیل‌ می‌شود.)

    معلوم‌ نیست‌ چطور می‌توان‌ بدون‌ معرفت‌ به‌ مقام‌ عشق‌ دست‌ یافت‌ و یا اگر کسی‌ درکی‌ از عشق‌ نداشت‌ یا نخواست‌ عاشق‌ باشد، دین‌ چه‌ حرفی‌ برای‌ او دارد و چگونه‌ حجت‌ را بر او تمام‌ می‌کند. عشق‌ و شناخت‌ کشفی، مقامی‌ بس‌ رفیع‌ در دین‌ دارد. اما این‌ هرگز به‌ معنی‌ نفی‌ منزلت‌ تفکر و شناخت‌ عقلی‌ نیست. بلکه‌ دومی‌ مقدمة‌ اولی‌ است. و وصول‌ به‌ مقام‌ کشف‌ و شهود، از راهی‌ غیر طریق‌ تفکر و تعلم‌ هرچند محال‌ نیست، اما از نوادر است‌ و طریق‌ عادی‌ و عمومی، از تعقل‌ و تفکر و تعلم‌ شروع‌ و در سایه‌ حق‌طلبی‌ و تزکیة‌ قلب‌ به‌ کشف‌ و شهود و عشق‌ ختم‌ می‌شود.

    5 -7- می‌گویند: دین‌ را نباید به‌ صورت‌ ایدئولوژی‌ درآورد. مقصودشان‌ از ایدئولوژی‌ هم‌ مکتبی‌ است‌ منظم، که‌ ارکان، ارزشها و آرمانهای‌ آن‌ کاملاً‌ مشخص‌ و راهنمای‌ پیروان‌ خود است. این‌ حرف‌ نیز ناقض‌ اصل‌ هدایتگری‌ پیامبران‌ است. پیامبران‌ اصلاً‌ برای‌ همین‌ آمده‌اند که‌ نظام‌ اعتقادی‌ و عملی‌ روشنی‌ به‌ انسان‌ بدهند و او را در نظر و عمل‌ راهنمایی‌ کنند. این‌ معنی‌ در سراسر متون‌ دینی‌ موج‌ می‌زند. دین‌ سراسر اندیشه‌ است‌ و دستورالعمل‌ و امر و نهی‌ و باید و نباید. و به‌ راستی‌ دین‌ بدون‌ این‌ امور چگونه‌ می‌خواهد انسانها را هدایت‌ کند؟ اصلاً‌ معنی‌ هادی‌ بودن، مگر غیر از این‌ است‌ که‌ در قلمرو خودش‌ مراد خودش‌ را به‌ روشنی‌ بگوید؟ مسألة‌ ذوبطون‌ بودن‌ قرآن‌ و اختلاف‌ مراتب‌ فهم‌ از دین، بحثی‌ دیگر و غیرقابل‌ انکار است. اما همانطور که‌ قبلاً‌ هم‌ گفتیم‌ هرکس‌ در هر سطحی‌ از استعداد و فهم، باید از هدایتهای‌ پیامبران‌ بهره‌مند و حجت‌ خدا بر او تمام‌ شود و الا‌ از حوزة‌ مخاطبان‌ آنها بیرون‌ خواهد بود.

    مخالفان‌ ایدئولوژیک‌ کردن‌ دین، می‌گویند این‌ کار ملازم‌ با آفاتی‌ برای‌ دین‌ و جامعه‌ است‌ (که‌ البته‌ در وجود خود این‌ آفات‌ هم، بحث‌ است‌ و به‌ علاوه‌ ملازمتی‌ هم‌ در کار نیست.) و برای‌ پرهیز از این‌ آفات‌ باید دست‌ از این‌ کار برداشت.

    عجب! درست‌ مثل‌ این‌ است‌ که‌ بگوئیم: زندگی‌ کردن‌ ملازم‌ با آفات‌ و امراض‌ و گرفتاریها است. برای‌ اینکه‌ بدانها مبتلا نشوید بمیرید و خود را یکسره‌ راحت‌ کنید. مگر نمی‌توان‌ هم‌ دین‌ را ایدئولوژیک‌ کرد و از آن، برنامة‌ هدایت‌ و سعادت‌ جُست‌ و هم‌ از آفات‌ ایدئولوژیک‌ کردن‌ آن‌ مصون‌ ماند؟

    این‌ نویسندگان‌ معتقدند ایدئولوژیک‌ کردن‌ دین، یعنی‌ محصور نمودن‌ آن، در یک‌ تفسیر و قرائت‌ خاص، و این‌ یعنی‌ سطحی‌ کردن‌ دین‌ و محروم‌ ماندن‌ از عمق‌ آن، در حالی‌ که‌ دین‌ فربه‌تر از ایدئولوژی‌ است.

    بله، محصور کردن‌ دین‌ در یک‌ تفسیر خاص، نادرست‌ است‌ و دین‌ فربه‌تر از آن‌ است‌ که‌ به‌ قالب‌ محدود یک‌ قرائت‌ درآید. اما چنان‌ هم‌ نیست‌ که‌ هیچ‌ حرف‌ محصلی‌ در آن‌ یافت‌ نشود و اختلاف‌ تفسیرها و قرائتها از هیچ‌ نظر و در هیچ‌ جهت، انتها نداشته‌ باشد، و دین‌ آنقدر فربه‌ نیست‌ که‌ هیچ‌ خاصیتی‌ نداشته‌ باشد. و همچنین‌ معتقدند که‌ دین‌ امری‌ حیرت‌افکن‌ است‌ و آن‌ وضوح‌ و دقتی‌ که‌ ایدئولوژی‌ در پی‌ آن‌ است، در دین‌ نیست. در حالی‌ که‌ اگر مقصود حیرت‌ فوق‌ عقل‌ و حاصل‌ معرفت‌ است‌ با معرفت‌ و وضوح‌ و دقت‌ منافاتی‌ ندارد و اگر منظور حیرت‌ دون‌ عقل‌ است‌ با اصل‌ هادی‌ بودن‌ پیامبران‌ سازگار نیست.

                ‌8 - عدم‌ تعارض‌ بین‌ دین‌ و عقل: بین‌ حکم‌ مسلم‌ دین‌ با حکم‌ مسلم‌ عقل‌ تعارضی‌ نیست. مقصود از حکم‌ مسلم‌ دین‌ حکمی‌ است‌ که‌ اولاً‌ از ناحیة‌ شارع، یعنی‌ از جانب‌ خدا یا معصوم‌ باشد. ثانیاً‌ محکم‌ و غیرقابل‌ تأویل‌ باشد. مراد از حکم‌ مسلم‌ عقل‌ نیز حکمی‌ است‌ که‌ از مقدماتی‌ بدیهی‌ یا منتهی‌ به‌ بدیهی‌ و از صورتی‌ برابر با قواعد منطق‌ (که‌ همة‌ صورتها هم‌ به‌ صورت‌ بدیهی‌ برمی‌گردند) به‌ دست‌ آمده‌ باشد. علت‌ عدم‌ تعارض‌ بین‌ این‌ دو حکم‌ این‌ است‌ که:

    اولاً- هم‌ دین‌ و هم‌ عقل، بیان‌ واقع‌ می‌کنند و در واقعیت‌ تعارضی‌ نیست.

    ثانیاً- پیامبر و عقل‌ هر دو حجتهای‌ خداوند و رسولان‌ او هستند (این‌ امر در متون‌ دینی‌ اسلامی‌ آمده‌ است) و معنی‌ ندارد بین‌ سخن‌ دو حجت‌ و دو رسول‌ از ناحیة‌ خدا، تعارض‌ باشد.

    ثالثاً- دین‌ با عقل‌ اثبات‌ می‌شود؛(بخشی‌ از آن‌ مستقیم‌ و بخشی‌ غیرمستقیم) یعنی‌ امری‌ است‌ معقول‌ حتی‌ اثبات‌ خدا با دل‌ نیز منافی‌ حکم‌ عقل‌ نیست. عقل‌ از دل‌ به‌ عنوان‌ یک‌ ابزار شناخت‌ استفاده‌ می‌کند و خدایی‌ را که‌ دل‌ می‌یابد «موجود مقدس‌ و کامل‌ مطلق» می‌پذیرد و ارسال‌ پیامبران‌ را به‌ منزلة‌ لازمة‌ وجود چنین‌ خدایی‌ اثبات‌ می‌کند. یعنی‌ خواه‌ از طریق‌ استدلال‌ صرف‌ برویم‌ و خواه‌ از راه‌ دل، لزوم‌ دین‌ را امری‌ مستدل‌ و معقول‌ می‌یابیم. بنابراین‌ تعارض‌ دین‌

    با عقل‌ به‌ معنی‌ تعارض‌ عقل‌ است‌ با خودش‌ و این‌ امر یعنی‌ بی‌اعتباری‌ عقل، در معرفت.

    رابعاً- دین، (دین‌ اسلام‌ که‌ مصداق‌ کامل‌ تعریفی‌ است‌ که‌ از دین‌ کردیم‌ و سخن‌ ما نیز در این‌ نوشته‌ خصوصاً‌ با پیروان‌ این‌ دین‌ است) عقل‌ را حجت‌ دانسته‌ است. با این‌ ترتیب‌ تعارض‌ عقل‌ با حکم‌ اسلام‌ به‌ معنی‌ تعارض‌ و تناقض‌ اسلام‌ است‌ با خود. و توالی‌ فاسد این‌ امر بر کسی‌ پوشیده‌ نیست.

    آری، مطلب‌ درباب‌ عدم‌ تعارض‌ بین‌ دین‌ و عقل‌ کاملاً‌ روشن‌ است. و قائل‌ شدن‌ به‌ تعارض‌ بین‌ این‌ دو یا مبهم‌گویی‌ در این‌ موضوع، به‌ معنی‌ انکار تعریف‌ دین‌ - که‌ در صدر مقال‌ ارائه‌ دادیم‌ - و انکار لوازم‌ آن‌ است. همچنانکه‌ در حکم‌ قبول‌ نداشتن‌ اسلام‌ است‌ به‌ منزلة‌ مصداقی‌ از آن‌ تعریف.

    بله، یک‌ مطلب‌ درباب‌ تعارض‌ علم‌ و دین‌ وجود دارد و آن‌ اینکه‌ بگوئیم: این‌ تعارض‌ وجود دارد و ممکن‌ است‌ موضوعی‌ در دین‌ آمده‌ باشد که‌ با علم‌ در تعارض‌ باشد، اما این‌ بدان‌ دلیل‌ باشد که‌ دین‌ در مسائل‌ جزئی‌ و حاشیه‌ای‌ یعنی‌ در مسائلی‌ که‌ ربطی‌ به‌ مقاصد اصلی‌اش‌ ندارد، به‌ زبان‌ فرهنگ‌ مخاطبانش‌ در زمان‌ نزول‌ سخن‌ گفته‌ است.

    این‌ نظر هرچند در وهلة‌ اول‌ محال‌ نمی‌نماید ولی‌ تا کنون‌ کسی‌ نه‌ از عقل‌ یا نقل‌ (متون‌ دین‌ اسلام) برهانی‌ بر آن‌ اقامه‌ کرده، و نه‌ مصداقی‌ برای‌ آن‌ نشان‌ داده‌ است. و در صورت‌ اقامة‌ برهان‌ و ارائة‌ مصداق‌ نیز پر واضح‌ است‌ که‌ ناقض‌ آنچه‌ درباب‌ عدم‌ تعارض‌ بین‌ دین‌ و عقل‌ گفتیم، نیست

    منبع مطلب : ensani.ir

    مدیر محترم سایت ensani.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.

    جواب کاربران در نظرات پایین سایت

    مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    میخواهید جواب یا ادامه مطلب را ببینید ؟
    مهدی 2 سال قبل
    0

    نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.

    برای ارسال نظر کلیک کنید