خلاصه داستان مارگیر و اژدها تفکر ششم
خلاصه داستان مارگیر و اژدها تفکر ششم را از سایت اسک 98 دریافت کنید.
خلاصه داستان: مارگیر و اژدها
روزی و روزگاری در زمان های قدیم مارگیری زندگی می کرد. مارگیر به کوه و دشت و صحرا می رفت، مار می گرفت و آنها را به طبیبان می فروخت تا از زهر مار ها دارو بسازند. گاهی اوقات مار گیر با مار هایی که می گرفت در روستا ها و شهر ها می گشت،بساط خویش را می گسترد و برای مردم نمایش می داد. مردم هم پس از تمام شدن نمایش سکه ای به مارگیر می دادند و او بااین سکه ها روزگار می گذرانید.
روزی از روزهای زمستان پر برف مارگیر به سوی کوهستان راه افتاد تا مار بگیرد. در دل کوهستان پر برف راه می رفت، ناگهان اژدهای مرده ای را که جثه ای عظیم داشت ، دید . نخست خیلی ترسید و گمان کرد اژدها خواب است اما وقتی دقت کرد فهمید جان در بدن ندارد. هیمین طور که اژ دهای مرده را نگاه می کرد ،با خود اندیشید و گفت این اژدها جان می دهد برای نمایش در برابر مردم. آن را در میان مردم می برم و می گویم آن را با همین دست های خودم کشته ام . آن وقت با دیده احترام به من خواهند نگریست و می گویند عجب مارگیر شجاعی . اگر دیو هم در برابرش سبز شود ذره ای نمی هراسد.
آری مارگیر دلش را خوش کرد به کار بزرگتری که انجام نداده بود . نفس نفس زنان اژدهای بزرگ را در کوچه های شهر به دنبال خود می کشید و فریاد بر می آور د که :اژ دهایی را که در شکار کردنش خون جگر ها خورده ام برای نمایش آورده ام . افسوس که مار گیر به سوی مرگ می شتافت و خبر نداشت که اژدها در زیر برف و سرما منجمد شده بود و وقتی خورشید سوزان بر او نور بیفشاند زنده خواهد شد . مرد مارگیر، در کنار شط که جای وسیعی برای اجتماع مردم بود بساطش راگستراند.،غلغله ای در شهر افتاد، مردم دور مارگیر جمع می شدند . اما مارگیر روی اژدها را با پلاس و پرده پوشانده بود و منتظر بود مردم بیشتر ی جمع شوند تا پول بیشتر ی جمع کند . هنوز نمایش خود را شروع نکرده بود که ناگهان متوجه شد پلاس ها و پرده ها تکان می خورند . خوب که دقت کرد متوجه شد که اژ دها می جنبد . مردم نیز کم کم متوجه زنده شدن اژدها شدند و از هیبت اژدها پا به فرار گذاشتند و در همین فرار کردن هاعده ی زیادی از مردم کشته شدند . از آنجا که مارگیر قبلا ادعا کرده بود اژدها را کشته است نمی توانست عقب نشینی کند به همین دلیل به سوی اژ دها رفت تا او را بکشد اما اژدها آن مارگیر فریب خورده را همچون لقمه ای خورد .
منبع مطلب : sabzizadeh6.blogfa.com
مدیر محترم سایت sabzizadeh6.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
قصه مارگیر و اژدها (خلاصه داستان مارگیر و اژدها تفکر و پژوهش ششم)
مارگیر و اژدها
روزی و روزگاری در زمانهای قدیم مارگیری زندگی میکرد. مارگیر به کوه و دشت و صحرا میرفت، مار میگرفت و آنها را به طبیبان میفروخت تا از زهر مارها دارو بسازند. گاهی اوقات مارگیر با مارهایی که میگرفت در روستاها و شهرها میگشت، بساط خویش را میگسترد و برای مردم نمایش میداد. مردم هم پس از تمام شدن نمایش سکهای به مارگیر میدادند و او با این سکهها روزگار میگذرانید. روزی از روزهای زمستان پر برف مارگیر به سوی کوهستان راه افتاد تا مار بگیرد. در دل کوهستان پر برف راه میرفت، ناگهان اژدهای مردهای را که جثهای عظیم داشت، دید. نخست خیلی ترسید و گمان کرد اژدها خواب است اما وقتی دقت کرد فهمید جان در بدن ندارد. همینطور که اژدهای مرده را نگاه میکرد، با خود اندیشید و گفت این اژدها جان میدهد برای نمایش در برابر مردم. آن را در میان مردم میبرم و میگویم آن را با همین دستهای خودم کشتهام. آن وقت با دیدهی احترام به من خواهند نگریست و میگویند عجب مارگیر شجاعی. اگر دیو هم در برابرش سبز شود ذرهای نمیهراسد.
آری مارگیر دلش را خوش کرد به کار بزرگتری که انجام نداده بود. نفسنفسزنان اژدهای بزرگ را در کوچههای شهر به دنبال خویش میکشید و فریاد بر میآوردکه: اژدهایی را که در شکار کردنش خون جگرها خوردهام برای نمایش آوردهام. افسوس که مارگیر به سوی مرگ میشتافت و خبر نداشت که اژدها در زیر سرما و برف منجمد شده بود و وقتی خورشید سوزان بر او نور بیفشانَد زنده خواهد شد. مرد مارگیر، در کنار شط که جای وسیعی برای اجتماع مردم بود بساطَش را گستراند، غلغلهای در شهر افتاد. مردم دور مارگیر جمع میشدند اما مارگیر روی اژدها را با پلاس و پرده پوشانده بود و منتظر بود مردم بیشتری جمع شوند تا پول بیشتری جمع کند. هنوز نمایش خود را شروع نکرده بود که ناگهان متوجه شد پلاسها و پردهها تکان میخورند، خوب که دقت کرد متوجه شد اژدها میجنبد. مردم نیز کمکم متوجه زنده شدن اژدها شدند و از هیبت اژدها پا به فرار گذاشتند در همین فرار کردنها عدهای زیادی از مردم کشته شدند. از آنجا که مارگیر قبلاً ادعا کرده بود اژدها را کشته است نمیتوانست عقبنشینی کند بههمین دلیل به سوی اژدها رفت تا او را بکشد اما اژدها آن مارگیر فریبخورده را همچون لقمهای خورد.
مارگیر و اژدها ( انتخابی) تفکّر و پژوهش پایه ششم ابتدایی
روزی و روزگاری در زمان های قدیم مارگیری زندگی می کرد. مارگیر به کوه و دشت و صحرا می رفت، مارمی گرفت و آنها را به طبیبان می فروخت تا … .
در این درس ابتدا داستان «مارگیر و اژدها » را که یکی از داستان های مثنوی مولانا جلال الدّین محمّد بلخی است،
می شنوید سپس درباره ی تغییر شرایط در داستان و رفتار مارگیر گفت وگو و وقایعی را که برای مارگیر اتّفاق افتاده است تحلیل می کنید.
آموخته های شما در این درس کمک می کند تا در صورت برخورد با شرایط مشابه، اقدام مناسب انجام دهید.
اهداف مارگیر و اژدها ( انتخابی) تفکّر و پژوهش پایه ششم ابتدایی
۱ – پرورش توانایی تصمیم گیری با در نظر گرفتن پیامدهای فوری و کوتاه مدت آن
۲ – ارتقای فضایل فکری و توسعهٔ آداب گفت وگو های جمعی
گفت وگو کنید
مارگیر با خود چه اندیشید که اژدها را به شهر آورد؟
آیا مرد مارگیر درست فکر می کرد؟ چرا آری، چرا خیر؟
اشتباه های مارگیر چه بود و چه نتایجی داشت؟
آیا کسانی را می شناسید که گاهی مانند مارگیر رفتار کرده باشند؟
با مثال ویژگی آنها را توصیف کنید.
آیا شما نیز گاهی (حتّی در موارد جزئی) مانند مارگیر فکر یا عمل کرده اید؟
اگر بلی نتایج آن برای شما و اطرافیانتان چه بوده است؟
تصمیم گیری ها ی ما نتایجی برای خودمان و دیگران دارد؛ این نتایج گاهی فوری، گاهی کوتاه مدّت و گاهی بلند مدّت است.
یک انتخاب و تصمیم گیری مانند تصمیم مارگیر، می تواند نتیجه ی فوری مناسبی داشته باشد، امّا در کوتاه مدّت یا بلند مدّت نتیجه ی آن نامناسب باشد یا بالعکس.
در نظر گرفتن نتایج فوری،کوتاه مدّت و بلند مدّتِ یک انتخاب و اقدام، یکی دیگراز جنبه های انتخاب و تصمیم گیری است.
فعّالیت در خانه
منبع مطلب : samangol.ir
مدیر محترم سایت samangol.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
داستان مارگیر و اژدها
روزی روزگاری در زمان های قدیم مارگیری زندگی می کرد.مارگیر به کوه و دشت وصحرا می رفت و مار میگرفت وآنهارا به طبیبان می فروخت تا از زهر مارها دارو بسازند . گاهی اوقات او با مارهایی که میگرفت در روستاها و شهرها میگشت ، بساط خود را می گسترد و برای مردم نمایش می داد.مردم نیز پس از تمام شدن نمایش سکه ای به او می دادند و او با همین سکه ها روزگار می گذرانید.
روزی از روزهای پربرف زمستان مارگیر به سمت کوهستان رهسپار شد تا مار بگیرد. در دل کوهستان راه می رفت که ناگهان اژدهای مرده ای با جثه ای عظیم دید. اول خیلی ترسید و گمان کرد اژدها خواب است اما وقتی دقت کرد پی برد که جانی در بدن ندارد. همین طور که نگاهش می کرد با خود اندیشید و گفت این اژدها جان می دهد برای نمایش در بین مردم. پس آن را به میان مردم می برم و می گویم که با همین دست های خودم این اژدهای بزرگ را کشته ام.آن وقت بادیده ی احترام به من می نگرند و می گویند چه مارگیر شجاعی. اگر دیو هم در برابرش سبز شود ذره ای نمی هراسد.
آری واینگونه بود که مارگیر داستان ما دلش را به کاربزرگی که انجام نداده بود خوش کرد و نفس نفس زنان اژدها را در کوچه های شهر به دنبال خویش می کشید وفریاد می زد : اژدهایی را که برای شکارش خون جگرها خورده ام برای نمایش آورده ام. افسوس که مارگیر به سوی مرگ می شتافت و خبر نداشت که اژدها در زیر سرما و برف منجمد شده بوده و وقتی خورشید سوزان بر آن نور بیفشاند بیدار می شود. مرد مارگیر در کنار شط که جای مناسبی برای نمایش بود بساطش را گستراند.غلغله ای در شهر افتاد و مردم دسته دسته دور مارگیر جمع می شدند،اما مارگیر روی اژدها را با پلاس و پرده پوشانیده بودو منتظر بود مردم بیشتری جمع شوند تا پول بیشتری به دست آورد.
هنوز نمایش خود را آغاز نکرده بود که متوجه تکان خوردن پلاس ها و پرده ها شد،خوب که دقت کرد متوجه تکان خوردن اژدها شد، مردم نیز کم کم متوجه شدند و از هیبت اژدها پا به فرار گذاشتند و در همین فرار کردن ها عده ی زیادی کشته شدند. از آنجا که مارگیر ادعا کرده بود که قبلاَ اژدها را کشته است برای کشتن اژدها به سوی آن حرکت کرد که اژدها نیز او را مانند لقمه ای خورد.
منبع مطلب : amuzegarsheshom.blogfa.com
مدیر محترم سایت amuzegarsheshom.blogfa.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
حسین : خیلی عالییییی حسین
آنیتا : خوب بود اما من خلاصه ی داستان را میخواستم
M : من رد دادم واقعا 😳 چرا انقد زیاده
ناشناس : بد هسته ولی خلاصه خوبه
عالی : درد
😣😣 : زیادم خوب نبود ولی خب بدرد می خوره
ناشناس : خیلی خوبه
اسرا : سلام به دوستان ،این داستان در کلاس ششم هستش خیلی هم خوبه و نشان دهنده پرحرفی مارگیر هستش خواهشن شماهم در کلاس ششم اگه بودین میدیدین😎دوستان این داستان را برای ما گذاشته که مثل اینا نباشیم ،حسادت دروغ،بد،،و غیر نباشیم...موفق باشید❤❤
🌸❤ : عالیه . فقط لطفا پیام داستان رو هم بذارید 🙏🏻
DORSA AHRARYتهران : اصلا به درد نمیخوره😔
M.H : تومحل شما به این میگن خلاصه واقعا من دنبال خلاصه می گشتم دیدم نوشته من خلاصه ترازاین بود
عالی ممنون
عالی بود♥️🥰
عالی بود
عالی بود
سلام من خلاصه خواستم😏
عالی بود
مرسی
ممنون
☺
عالیه
خیلی زیاد ولی خوب است
آن مارگیر که آب یخ پاشد همان خودش را خورد
ای وای من این چه بود من دیدم
👌
سلام من میدونم که اون مارگیر مرد خد پسندی
عالی
خوب بود......
ولی خعلی زیاد بود😑ب این میگن خلاصه¿
عالی بود
دستم به فنا میره اگه این ها رو بنویسم
عالی بود
ممنونم 👍👍👍
تومحل شما به این میگن خلاصه واقعا من دنبال خلاصه می گشتم دیدم نوشته من خلاصه ترازاین بود
نمد
این رو وردار
زیادم خوب نبود ولی خب بدرد می خوره
خوبه
بخورش جواب سوالای که میخواستیم نبود وقتی خوردی دیگ جمعش کن اوکیی
اصلا به درد نمیخوره😔
من رد دادم واقعا 😳
چرا انقد زیاده
عالیـــــــ♡
بد
درد
خوب بود اما من خلاصه ی داستان را میخواستم
اشكال نداره
عالی بود فقط ما از داستان چه نتیجه ای میگیریم
خیلی خوب بود
مارگیرو اژدها . یک فرد فریب خورده در داستان وجود دارد که آخر داستان جان به جان جان آفرین میسپارد برای اینکه پول در بیاورد
خیلی خوبه واقعا مرسی ی ی ی ی
عالیه . فقط لطفا پیام داستان رو هم بذارید 🙏🏻
خوب بود من نوشتم
سلام خیلی خیلی خوبه اون های که می گن بده خودشون سواد ندارند بخوانند باتشکر عالی ⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
بود
خیلیییییییی خوب
چقد زیاده خدای من اومایگاد
عالی بود
عالی هست
عالی هست
عالی هستش
عالی
میک بنس زدیمدسمژ
خوب
ممنون
عالیـ بود💕
عالی
دیشدیری دیدین ماشالا 💃 😂
ها بیا وای وای وای
نیمای نای نینای نای
بد هم خوب عالی هم بدر
عالیییییییییییییییی
ما کلاسمون تموم کرده دوستان عزیز فقط بیستم میرم امتحان تیزهوشان میدم بای بای
عالیییی
بله ممنون بد نبود
خوب بود
سلام به دوستان ،این داستان در کلاس ششم هستش
خیلی هم خوبه و نشان دهنده پرحرفی مارگیر هستش
خواهشن شماهم در کلاس ششم اگه بودین میدیدین😎دوستان این داستان را برای ما گذاشته که مثل اینا نباشیم ،حسادت دروغ،بد،،و غیر نباشیم...موفق باشید❤❤
خیلی عالییییی
حسین
خیلی خوبه
عاااالییییییی بود
بد هسته ولی خلاصه خوبه
بد
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
بسیار عالی دستمریزاو