مثل نویسی صفحه ۴۴ نگارش نهم
مثل نویسی صفحه ۴۴ نگارش نهم را از سایت اسک 98 دریافت کنید.
انشا صفحه 44 کتاب مهارت های نوشتاری نهم - درس کده
انشا و باز آفرینی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد
در این مطلب برای شما باز آفرینی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسه آدم به آدم میرسه که در صفحه ۴۴ کتاب مهارت های نوشتاری خاسته شده را آماده کرده ایم
نام ضرب المثل: کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد
صفحه: ۴۴ کتاب: مهارت های نوشتاری نهم
این ضرب المثل زمانی استفاده میشود که بخواهیم بگوییم بالاخره روزی هم کار تو به من می افتد و به من نیازمند خواهی شد
باز آفرینی و انشا:
یکی بود یکی نبود در روزگاران قدیم ،دو بازرگان کهنه کار و سرد و گرم روزگار چشیده بودند که همکاری و دوستی آنها بین مردم ضرب المثل بود.یکی از آنها مهدی و دیگری پژمان نام داشت.
روزی مهدی همه ی دارایی اش را به کالا تبدیل و بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور بفروشد و سود زیادی نصیبش شود.
از قضا طوفان گرفت و کشتی مهدی به همراه دارایی اش از بین رفت و او فقیر و بیچاره شد نزد دوستش پژمان آمد و از او درخواست کرد تا مبلغی به او قرض بدهدت ا دوباره بتواند به تجارت بپردازد
اما پژمان در پاسخ به مهدی گفت که اگر تاجر بودی همه ی دارایی خود را جمع نمی کردی که یک باره آن را از دست بدهی و مهدی را از خود دور کرد.
مدتی بدین منوال گذشت مهدی از آنجا که مرد با تجربه ای بود به هر زحمتی که بود مقام و اموال از دست رفته خود را بازیافت
روزی پژمان پشیمان و دلخسته پیش مهدی آمد و گفت:
پس از بیرون کردن تو دزد به انبار من دستبرد زد و الان چیزی ندارم به جز حسرت و پشیمانی واز تو کمک می خواهم
مهدی گفت: شنبه به جمعه نمیرسد همان گونه که کوه به کوه نمی رسد،اما آدم به آدم می رسد
( اسماشون شنبه و جمعه بود تبدیل به مهدی و پژمان کردم شما از شنبه و جمعه جای مهدی و پیمان استفاده کنید)
امیدواریم انشای کوه به کوه نمیرسه ولی ادم به آدم میرسه برای شما مفید باشد شما نیز میتوانید بازنویسی های خود را در قسمت نظرات منتشر کنید
باز آفرینی شماره ۲ کوه به کوه نمیرسد ولی ادم به آدم میرسد:
آیا تا به حال ضرب المثل کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد را شنیده اید؟
در دامنه دو کوه بلند دو آبادی بود که یکی بالاکوه و دیگری پایین کوه نام داشت؛
چشمه ای پر از آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید. این چشمه زمین های هر دو آبادی را سیراب می کرد. روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمین های پایین کوه را صاحب شود.پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت:
چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوه بدهیم؟
یکی دو روز گذشت و ارباب بالاکوه به همه گفت از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه می بندیم
مردم پایین کوه از فکر شوم ارباب مطلع شدند و همراه کدخدایشان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برایشان باز کند. اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا تا ابد بی آب خواهند
ارباب به آن ها گفت بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت این دو کوه هرگز به هم نمی رسند. من ارباب شما هستم و شما رعیت!
این پیشنهاد برای مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اینکه کدخدای پایین ده فکری به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم. بعد از چند مدت قنات ها آماده شد و مردم پایین کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهایشان روانه ساختند. زدن قنات ها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود 😆
این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چاره ای جز تسلیم شدن نداشت؛ به همین خاطر به سوی پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت
شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید اگر ممکن است سر یکی از قنات ها را به طرف ده ما برگردانید کدخدا با لبخند گفت:
اولاً آب از پایین به بالا نمی رود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمی رسد. تو درست گفتی: کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد
پس ما انسان ها در زندگی طوری زندگی کنیم که مانند ضرب المثل رو به رو نشویم،وبه همه در همه حال جز نیکی نکینم.
پایان باز آفرینی و انشا درباره ی ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسد
منبع مطلب : darskade.ir
مدیر محترم سایت darskade.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
بازآفرینی مثل نویسی صفحه 44 نگارش نهم (کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد) - تفریحی سنتر
مثل نویسی صفحه 44 نگارش نهم (کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد)
گسترش و بازآفرینی کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد
انشا صفحه ۴۴ نگارش نهم کوتاه
کتاب: صفحه 44 نگارش نهم
ضرب المثل : کوه به کوه نمیرسد ادم به ادم میرسد
باز نویسی ضرب المثل:
در مدرسه یکی از همکلاسی هایم من را بسیار اذیت میکرد. او همیشه در مدرسه به من با نگاه تمسخرآمیزی برخورد میکرد. وقتی بیسکویت خود را میخوردم همیشه تکهای از آن روی لباسم میریخت و هر چقدر تلاش میکردم نمیشد این اتفاق نیفتد. او همیشه به من نگاه میکرد و کلی به من میخندید و با دست من را به همه نشان میداد.
تا اینکه روزی که سالها از آن ماجرا میگذشت من او را در خیابان دیدم در حالی که دست فروشی میکرد. خیلی ناراحت شدم ولی مثل او نتوانستم به او بخندم و تنها این ضرب المثل به یادم آمد که چه زیبا میگفت : کوه به کوه نمیرسد اما آدم به آدم می رسد . بسیار وقت ها ما با همدیگر روبه رو میشویم هر چند انتظار آن را نداریم
……..
انشا درباره کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
مقدمه : در روزگاران قدیم ، دو بازرگان کهنه کار و با تجربه با نام علی و نقی زندگی می کردند که همکاری و رفاقت آن ها ، میان مردم شهر زبانزد همگان بود.
بدنه : روزی از روز ها علی تصمیم گرفت تا تمام دارایی اش را بفروشد و به کالا تبدیل کند . او برای فروش کالا ها ، کالاها را بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور افتاده بفروشد . از این راه می توانست سود زیادی را بدست آورد ولی در یکی از این روز ها طوفان سختی وزید و کشتی علی با همه دارایی اش از بین رفت و او بسیار فقیر و بی چیز شد .
علی که از نتوانسته بود کمکی از اطرافیانش بگیرد ، با امید یاری بهترین دوستش ، نزد نقی رفت و از او درخواست کرد مبلغی را به او قرض بدهد تا او دوباره بتواند به تجارت بپردازد . اما نقی در پاسخ به علی گفت : اگر با عقل بودی ، همه مال و منان خود را با کشتی نمی فرستادی و او را از خود راند.
مدتی بدین ترتیب گذشت ولی از آنجا که علی مردی کاربلد و تلاشگر بود ، به هر زحمتی که بود ، با گذشت زمان تمام اموال از دسته رفته خود را بازیافت و به همان ثروت دوران پیشین رسید.
نتیجه : روزی از روز ها نقی با شرمساری و پشیمانی نزد علی آمد و گفت : پس از بیرون کردن تو ، دزد به انبار من دستبرد زد . حال چیزی ندارم به جز حسرت و پشیمانی و از تو کمک می خواهم.
علی هم در پاسخ گفت : کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد.
منبع مطلب : www.tafrihicenter.ir
مدیر محترم سایت www.tafrihicenter.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
انشا در مورد کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
انشا در مورد کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
مثل نویسی صفحه 44 کتاب نگارش پایه نهم
انشا اول درباره کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
مقدمه : در روزگاران قدیم ، دو بازرگان کهنه کار و با تجربه با نام علی و نقی زندگی می کردند که همکاری و رفاقت آن ها ، میان مردم شهر زبانزد همگان بود.
بدنه : روزی از روز ها علی تصمیم گرفت تا تمام دارایی اش را بفروشد و به کالا تبدیل کند . او برای فروش کالا ها ، کالاها را بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور افتاده بفروشد . از این راه می توانست سود زیادی را بدست آورد ولی در یکی از این روز ها طوفان سختی وزید و کشتی علی با همه دارایی اش از بین رفت و او بسیار فقیر و بی چیز شد .
علی که از نتوانسته بود کمکی از اطرافیانش بگیرد ، با امید یاری بهترین دوستش ، نزد نقی رفت و از او درخواست کرد مبلغی را به او قرض بدهد تا او دوباره بتواند به تجارت بپردازد . اما نقی در پاسخ به علی گفت : اگر با عقل بودی ، همه مال و منان خود را با کشتی نمی فرستادی و او را از خود راند.
مدتی بدین ترتیب گذشت ولی از آنجا که علی مردی کاربلد و تلاشگر بود ، به هر زحمتی که بود ، با گذشت زمان تمام اموال از دسته رفته خود را بازیافت و به همان ثروت دوران پیشین رسید.
نتیجه : روزی از روز ها نقی با شرمساری و پشیمانی نزد علی آمد و گفت : پس از بیرون کردن تو ، دزد به انبار من دستبرد زد . حال چیزی ندارم به جز حسرت و پشیمانی و از تو کمک می خواهم.
علی هم در پاسخ گفت : کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد.
انشا دوم درمورد کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می رسد
مقدمه : « کوه به کوه نمی رسد , آدم به آدم می رسد ! » ، آدم با شنیدن این جمله نا خودآگاه یاد انتقام و وجود نظم در جهان هستی می افتد نه ؟! بیایید این تفکر کلیشه ای و ظاهر بینی را به اعماق دره ی مغز خود انداخته و با عینک هزار رنگ متفاوت بینی به آن بنگریم.
بند : انسان در طول تاریخ همیشه خواستار عدالت بوده است و اگر ظلمی در حق او شود هر ثانیه بعد از آن با لحظه شماری برای دیدن عذاب ظالم خواهد گذشت ، ولی همیشه ظالم به پرتگاه نتیجه ی عمل خود نمی افتد ، که این تفکر کلیشه ای در تناقض با مثل ما است ، چرا که بعضی فکر میکنند در اینگونه موارد آدم به ادم نمی رسد ، شاید آدم به آدم رسیده است ولی قد او برای سیلی محکم کمی کوتاه است ! شاید آدم به ادم رسیده است ولی آدم ظالم پوشیده از زرهی به نام پول و قدرت و شهرت است که هیچ ضربه ای اورا تحت تاثیر قرار نمی دهد !
پس چه کسی این زره محکم را می تواند از تن او در بیاورد ؟ پاسخ در یکی از قفسه های کتابخانه تان تهفته است ، آری در قرآن ، قرآنی که به مظلوم نوید آتشی سوزان برای ظالم را می دهد که گرمای آن از کرده ی خود انسان تامین می شود .
از انتقام بگذریم ! ؛ شاید دو آدم می خواهند به هم برسند ولی خجالت می کشند ! ، شاید آدم در آخر به آدم مورد نظر خود برسد ولی نتواند اورا لمس کند یعنی شاید دیر رسیده و او در زیر زمین آرمیده و خاکهایی از جنس خاطرات و اندوه و حسرت روی او را پوشانده باشد !
چه بسا انسانهایی که یک عمر کنار هم بوده و به همدیگر رسیده بودند ولی باطن و روح آن ها فرسنگ ها از یکدیگر جدا بوده و مانند دو کوه هیچ گاه به هم نرسیدند .
نتیجه : در پایان چه کسی گفته است کوه به کوه نمی رسد؟! جدای از بحث علمی ، از این منظر نگاه کنید که چه پهلوانان و شهیدان کوه مانندی که در استواری پایدارتر از کوه به زمین ایمان و دین و معرفت و از خودگذشتگی چسبیده بودند و باد شهادت آن ها را در جهان اصلی به یکدیگر رساند!
انشا سوم در مورد کوه به کوه نمیرسد اما آدم به آدم میرسد
” همه ما آدمیم . هرچقدر هم از همدیگه بدمون بیاد ، بالاخره یه روزی با همدیگه کنار میایم ” . این جمله ، جواب سوالی بود که از مادردم پرسیده بودم . خب باید حدس زده باشید چی پرسیده ام . درسته ؛ سوالم این بود : ” کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم میرسه یعنی چی ؟ ”
مادرم درست گفت ولی فکر نکنم همه چیز رو گفته . اصلا کوه چطوری سر از ضرب المثل در آورده ! بماند که چرا کوه به کوه نمی رسه . راستی ، این روزا چرا هیچکس نمی خواد فکر کنه ؟ همه می خوان با کمترین دلایل فقط قبول کنن.به یه دستگاه دو منظوره تبدیل شدیم که فقط داریم کپی می کنیم ، انگار چاپ کردن داره کم کم یادمون میره . بیایین یکمی هم چاپ کنیم .
یه سوال ، چرا کوه ها به هم نمی رسند؟ – چونکه پا ندارن . پس اگه پا ندارن ، چرا داریم اونا را با خودمون مقایسه می کنیم ؟ به نظرتون منطقیه ؟ آره ، زدیم تو خال ؛ منظور از کوه ، خاک و سنگ و ماسه نیست . کوه ها همون آدمان ولی بعضیاشون . کوه هایی که خودشون رو خیلی بلند می دونن ، از بالا به همه چیز نگاه می کنند و دور و برشون رو نمی بینن . میترسم که بگم حتی بالای سرشون رو هم نمی بینن . خبری از گل و بلبل و چشمه تو این کوه ها نیست.خطر ریزش سنگ هم که خیلی شدید . توصیه می کنم به شدت از این کوه ها دور شید و کنارشون چاد نزنید .
الان که دارم از پنجره به بیرون نگاه می کنم ، دو تا کوه بلند،خوشگل سرسبز می بینم . عجب کوه هایی ! وقتی توی نقشه این دو تا رو دیدم خیلی به هم نزدیک بودن،مثل قوری و قندون ، مثل نخود و کیشمیش ولی الان که دارم با چشمام این دوتا رو میبینم ، خیلی از همدیگه دورن ، خیلی . یکیش اون سمته ، یکیش این سمت ، ؛ یکیش اینور آبه ، یکیش اونور . مشکل از چشمای منه ؟ چه مشکلی ؟ زودباشین . بهم بگین . منتظرم !
خب دوستان ، بذارین یه سوالی ازتون بپرسم . تا حالا رونالدو و مسی رو دور یک میز در حالی که دارن میگن و میخندن تصور کردین ؟ چرا ما همیشه این دوتا نابغه رو همش در حال جنگ و مبارزه با همدیگه می بینمیم ؟ شاید این دو تا بخوان با همدیگه رفیق شدن ولی چشم های من دارن هی این دو تار رو از هم دور می کنند . درست عین اون دو تا کوه سبز . بهتره بریم پیش چشم پزشک.همین .
ضرب المثل کوه به کوه نمیرسد آدم به آدم میرسه به زبان ساده
ضرب المثل بازنویسی مثل باز آفرینی مثل باز نویسی مثل مثل نویسی صفحه 44 ۴۴ کتاب نگارش کتاب مهارت های نوشتاری بازنویسی پایه نهم کلاس نهم در مورد درمورد درباره کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد .
منبع مطلب : 7sc.ir
مدیر محترم سایت 7sc.ir لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
MF : موافقم
یسنا : بد نبود کاش کوتاه تر بود
بگ : چرت
یسنا : بد نبود کاش کوتاه تر بود
AHM : انشای کوتاه تر هم بزارید
ناشناس : خوب
بابا خدایی شمایی که کامنت گذاشتید عالی بود فازتون چیه اخه این چه انشایه درمورد علی و نقی داستان گفته بابامن این انشا رو بخونم همه مسخره م میکنن
عالی بود
عالیییی بود
مر۳۰
خوب
خوب
یعنی چی 😐😂این چ وضعشه خدایی دبیر ما بنظرتون اینو قبول میکنه؟بریم بگیم خب بهتره بریم پیش چشم پزشک همین.😂😂فازتون چیه ی انشا خواستیماا
خیلی الکی بود
اصلا نخوندمش
انشاء کوتاه تر
سلام خدافظ
ولی ای کاش انشای کوتاه تری هم بزارید
بد نبود کاش کوتاه تر بود
بد نبود کاش کوتاه تر بود
چرت
انشای کوتاه تر هم بزارید
چی میشد کوتاهش کنید