معنی ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
معنی ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه را از سایت اسک 98 دریافت کنید.
معنی ضرب المثل فارسی؛ فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه
تاریخچه ضربالمثل فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه
موش زیرکی به اسم فلفلی در جنگلی زندگی میکرد که خانهی زیبایی برای خودش طراحی و ساخته بود. روزی گاو گرسنهای در جنگلمشغول غذا خوردن بود. بعد از اینکه کاملا سیر شد، روی خانهی فلفلی نشست. چند دقیقه بعد فلفی از راه رسید و دید گاوی روی لانهاش استراحت میکند. به او سلام کرد و گفت: خانهی من تحمل وزن تو را ندارد و هر لحظه ممکن است فرو بریزد. از تو تقاضا میکنم از روی خانهی من بلند شوی. گاو نیشخندی زد و گفت: من هر کجا که دلم بخواهد استراحت میکنم و هیچ کس نمیتواند به من زور بگوید. بعد دستش را روی شونهی فلفلی گذاشت و گفت مزاحم استراحت من نشو و از اینجا برو.
فلفلی باز هم از گاو بیادب خواهش کرد و از او خواست که به جای دیگری برود و استراحت کند، اما فایدهای نداشت. موش کوچولو عصبانی شد و با خود فکر کرد تنها راه این است که گوش گاو را گاز بگیرد. سپس روی سر گاو رفت و تا آنجایی که قدرت داشت، گوش گاو را گاز گرفت و در جایی پنهان شد. او از خواب پرید و با صدای بلند فریاد زد. به اطراف نگاهی کرد، اما کسی را ندید، پس دوباره خوابید.
موش کوچولو از فرصت استفاده کرد و آرامآرام به گاو نزدیک شد. دم او را گاز گرفت و پشت درخت پنهان شد. گاو از شدت درد از خواب پرید و به این طرف و آن طرف دوید. بعد از چند دقیقه دوباره روی لانهی فلفلی نشست. فلفلی از پشت درخت بیرون آمد و به گاو گفت: اگر از روی خانهی من بلند نشوی باز هم دُمت را گاز میگیرم.
گاو گستاخ که سماجت موش را دید، تسلیم شد و به خواستهی او عمل کرد. سپس از جایش بلند شد و زیر لب گفت:
بعد رو به فلفلی کرد و گفت: تو پیروز شدی و من با این هیکل و قدرتم نتوانستم در مقابل تو دوام بیاورم. موش خندید و به گاو گفت قدرت به قد و هیکل ربطی ندارد و فقط استقامت و شجاعت است که باعث میشود به پیروزی دست پیدا کنی. فلفل قرمز را ببین چقدر کوچک است، اما وقتی آن را میخوری، از شدت سوزش به خود میپیچی.
از آن دوران تا به امروز ضربالمثل «فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه،» در مورد افرادی بهکار میرود که فکر میکنند پیروزی و موفقیت به هیکل و اندام درشت است که در واقع اینطور نیست و رمز موفقیت در فکر و اندیشهی خوب و به موقع است.
دوستان عزیز؛ برای دیدن تمام مقالات ضربالمثل فارسی، کجارو را دنبال کنید.
منبع مطلب : www.kojaro.com
مدیر محترم سایت www.kojaro.com لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.گسترش ضرب المثل " فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه " + داستان - دانشچی
فلفل نبین چه ریزه، بشکن ببین چه تیزه + داستان
در این پست با مفهوم، معانی و داستان زیبا از ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه آشنا می شوید با دانشچی همراه باشید…
معنی و مفهوم این ضرب المثل
۱- هیچگاه از ظاهر افراد نمیتوان کسی را قضاوت کرد.
۲- زمانی از این ضرب المثل استفاده می شود که کسی جثه و اندام کوچک داشته و در عوض بسیار زبر و زرنگ و باهوش باشد.
گسترش ضرب المثل فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه با طرح کردن یک داستان
روزی روزگاری در مزرعه ای پر از صیفی جات گاومغروری زندگیمی کرد. هر روز این گاو با راه رفتن روی صیفی جات باعث خرد شدن و از بین رفتن آنها می شد، تا اینکه روزی صیفی جات مزرعه از دست گاو به تنگ آمدند و تصمیم گرفتند راه حلی برای فراری دادن گاو پیدا کنند. هندوانه، کدوتنبل، کلم، بادمجان و فلفل داوطلب مبارزه با گاو شدند و پنج تایی منتظر ماندند تا گاو به مزرعه بیاید؛ وقتی گاو رسید، همگی با هم به سمت گاو حمله ور شدند؛ هندوانه که جثه بزرگ و سنگینی داشت اول از همه مبارزه با گاو را شروع کرد.
هندوانه با سرعت روی سر گاو پرید تا او را فراری بدهد اما گاو ناقلا با شاخ های خود هندوانه را سوراخ سوراخ کرد و شروع کرد به خوردن هندوانه …
کدو تنبل از فرصت استفاده کرد تا دم گاو را بگیرد اما گاو با پای عقبش ضربه محکمی به آن زد و دانه های کدو پخش زمین شد …
بعد کلم به سمت گاو حمله ور شد و گاو با ضربه ای او را پرپر کرد …
با دیدن این حوادث بادمجان از ترس به خود لرزید، قصد داشت فرار کند ولی گاو او را زیر پای خود لِه کرد …
فلفل کوچولوی قرمز که تنها مانده بود رو به گاو کرد و گفت: ای گاو ترسو بیا با هم مبارزه کنیم
گاو خندید و با تمسخر گفت: ای فلفل کوچک تو با جثه کوچک و نحیفت میخواهی با من مبارزه کنی!؟ هاهاها
فلفل خنده ای کرد و گفت: تو با هیکل بزرگت، عُرضه ای نداری …
گاو به سمت فلفل حمله ور شد و هی شاخ زد ولی چون فلفل کوچک بود، هیچ صدمه ای نخورد تا اینکه گاو خسته شد و تصمیم گرفت فلفل را زنده، زنده بخورد؛ یکدفعه گاو فلفل را بلعید و بعد از چند لحظه رنگش قرمز شد و فریاد می زد سوختم سوختم و هر چه خورده بود بالا آورد و فلفل از دهان گاو بیرون افتاد گفت: فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه…
گاو هم ترسید وپا به فرار گذاشت و برای همیشه پا به مزرعه نگذاشت.
بازآفرینی فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه _ اختصاصی دانشچی
منبع مطلب : www.daneshchi.ir
مدیر محترم سایت www.daneshchi.ir لطفا اعلامیه سیاه بالای سایت را مطالعه کنید.جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
سلام من اهل داستان زیاد نیستم اما داستان خوبی بود
چمیدونم خوبه
حسینای کاش دوستان جواب میدادند
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
عالی