چرا امام محمد تقی با مامون آن گونه رفتار کرد
چرا امام محمد تقی با مامون آن گونه رفتار کرد را از سایت اسک 98 دریافت کنید.
محمد تقی
محمد بن علی بن موسی (زاده ۱۰ رجب ۱۹۵ ه.ق – درگذشته ۳۰ ذیالقعده ۲۲۰ ه.ق) کنیه او ابوجعفر و ملقب به جواد و تقی، نهمین امام شیعیان دوازدهامامی بعد از پدرش علی بن موسی الرضا و پیش از پسرش هادی میباشد. محمد تقی در سال ۱۹۵ ه.ق در مدینه به دنیا آمد و در دوران کودکی، پدرش از دنیا رفت. مادرش کنیزی از نوبیا در شمال آفریقا، یا از امپرواطوریِ رومِ شرقی بود.[۱]
جواد دوران کودکی خود را در مدینه و به دور از پدر به سر برد. پدرش در پی احضار مأمون به مرو رفت جهت انتصاب به ولایتعهدی، هیچیک از اعضای خانواده را با خود همراه نکرد. ابن فندق یکی از سفرهای جواد را به خراسان و به جهت ملاقات با پدرش به سال ۲۰۲ ه.ق ثبت کردهاست. به نوشته طبری، مأمون دخترش امحبیب را به عقد رضا درآورد و دختر دیگرش امفضل را برای جواد خردسال عقد کرد. منابعِ دیگر ازدواج جواد با امفضل را مربوط به سال ۲۱۵ ه.ق و بعد از مرگِ رضا میدانند. در آن زمان، مأمون مرکز حکومتش را به بغداد منتقل کرد و جواد را که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به این شهر احضار نمود.
دورنمای یک امام نابالغ باعث شک و شبهههای زیادی در جامعه آنروز شیعه شد. به این دلیل که برخی از زعمای امامیه، بلوغ را لازمه امامت میدانستند. به همین دلیل به سمت احمدبن موسی، عموی جواد تمایل پیدا کردند و فرقه احمدیه را شکل دادند. برخی دیگر به اعتقاد پایان یافتنِ امامت با موسی کاظم، که پیش از آن شایع شده بود؛ روی آوردند و به واقفیه پیوستند که به مولفه مشهور شدند. در مقابلِ این فرقهها، حامیان جواد استدلال میکردند که علمِ امامت ربطی به سن و سال ندارد. از جمله دلایل این گروه، وحی به پیامبران در سن کودکی همچون عیسی عنوان شدهاست. فقهای شیعه در موقعیتهای مختلف از جمله موسم حج با طرح سوالهایی جواد را آزمایش میکردند و پاسخهای جواد باعث شد اکثریت شیعه به امامتش معتقد بمانند.
به دلیل سن کم و همچنین گسترش جمعیت شیعه، ارتباط جواد با شیعیانش بیشتر از طریق نامه نگاری بود. جواد همچنین وکلای زیادی در اقصی نقاط حکومت اسلامی داشت که از طرف او امور شیعیان را سامان میدانند. این شبکه وکالت که در دوران پدرش رضا، بنیان گذاشته شده بود، کمکم شکل سیاسی پیدا کرد. به نوشته جاسم حسین، شورش مردم قم را میتوان در همین راستا بررسی کرد. شورش مردم یمن به سرکردگی عبدالرحمن بن احمد و شورش مردم طالقان فارس به فرماندهیِ دینار بن عبدالله از دیگر حوادث این دوران بود. مأمون که جواد را با این اتفاقات مرتبط میدانست او را به بغداد فرا خواند تا دخترش امفضل را به ازدواج او درآورد. با این وجود شورشها همچنان ادامه پیدا کرد.
عباسیان که ازدواج جواد با دختر مأمون و ورودش به دستگاه خلافت را بر خلاف منافع خود میدانستند، با برگزاری مناظرههای علمی سعی داشتند او را تحقیر کنند اما جواد با وجود خردسالی به همه این سوالات پاسخ میداد. جواد چند سال بعد از ازدواج با امفضل اجازه پیدا کرد به مدینه برگردد اما امفضل، که از او صاحب فرزند نمیشد، با او سر ناسازگاری گذاشته بود. جواد با یکی از کنیزانش به نام سمانه (مادر هادی، امام دهم شیعیان) ازدواج نمود. بعد از مرگ مأمون، جواد که مورد سوءظن واقع شده بود دوباره به بغداد فراخوانده شد و بنا به برخی روایات شیعی، به تحریک خلیفه جدید، معتصم، و به دست همسرش امفضل مسموم شد. جواد با ۲۵ سال عمر، کوتاهترین دوران زندگی را در بین امامان شیعیان دوازده امامی به خود اختصاص دادهاست.
هادی، و موسی معروف به مبرقع از فرزندان جواد بهشمار میآیند. اسامیِ دختران وی گوناگون ذکر شدهاست. همهٔ این فرزندان از سمانه متولد شدند و جواد از امفضل صاحب فرزندی نشدهاست. مقبرهٔ جواد در کاظمین در جوار قبر جدش کاظم واقع شدهاست و به حرم کاظمین معروف است.
تبار محمد تقی
از جواد به عنوان تنها فرزند علی بن موسی الرضا یاد میشود.[۲][۳] و به همین دلیل معاصرینش او را ابن الرضا[یادداشت ۱] مینامیدند.[۴] به نوشته شیخ کلینی، مادر جواد کنیزی به نام «حبیبه» از نوبیا در شمال آفریقا بود. برخی دیگر اسمِ مادر جواد را «خیزران»، و از امپراتوری روم شرقی، ثبت کردهاند. برخی دیگر او را از نسل خانواده ماریه، همسر پیامبر اسلام، میدانند.[۵][۶][۷] نامهای دیگری نیز برای مادر جواد ذکر شدهاست، از جمله آنها میتوان به «سبیکه»، «سکینه»، «دُرّه»، «ریحانه» و «امالحسن» اشاره نمود. رضا، مادرِ جواد را «خیزران» مینامید.[۸] در حدیثی منتسب به رضا، بشارتِ تولد جواد توسط پیامبر اسلام، داده شدهاست؛ و به عنوان «فرزندی که از بهترین کنیزان اهل نوبه پدید خواهد آمد».[۹]
فاصلهٔ زمانی ۳۰ ساله میان ازدواج علی بن موسی و تولد محمد تقی، تردیدهایی در مورد نسبت پدر–فرزندی این دو به وجود آوردهاست. این شبهه در آن دوره سبب شد تا جمعی به امامت رضا شک کنند؛ چرا که معتقد بودند «امام» باید صاحب فرزند باشد. دلیل دیگری که برای این تردید وجود داشت، تفاوت در رنگ پوست بین رضا و تقی بود؛ آنطور که منابع منعکس کردهاند، رنگ پوست محمد تقی بهمقدار زیادی تیره بودهاست. بنابر گزارشی که کُلَیْنی، محدث شیعه در کافی نقل میکند، علی بن جعفر با اعتراف بر ظلمی که خود بههمراه عموها و برادران علی بن موسی الرّضا بر وی روا داشتهاند، داستان را اینگونه شرح میدهد که وقتی رنگ دگرگونِ محمد تقی را دیدیم، به علی بن موسی الرّضا شکایت بردیم که در میان خاندان ما، امامی که رنگش دگرگون باشد، نبودهاست و علی بن موسی پاسخ داد این فرزند، زادهٔ من است. اما خویشان رضا به این حرف، قانع نشدند و تقاضای داوریِ قیافهشناس را مطرح کردند. علی بن موسی مباشرت در چنین کاری را رد کرد، ولی آنان را مختار قرار داد که هرچه میخواهند انجام دهند. در نهایت در روزی مشخص، همگان جمع شدند و برای اطمینان بیشتر، بر علی بن موسی الرّضا لباس مبدل تن کرده و با صحنهسازی، او را باغبانِ خانه معرفی کردند و به وی گفتند در باغ مشغول کار شود، سپس همگی در اتاق جمع شدند. در نهایت قیافهشناس، بررسیهای خود را انجام داد و اعلام کرد که پدرِ این فرزند در اتاق نیست، اما عموهای این فرزند و عموهای پدرش در اینجا حاضر هستند؛ سپس اعلام کرد که اگر کسی پدر این فرزند باشد، آن باغبانی است که ردّ پایش را در باغچه دیدهام.[۱۰]
نام و القاب
امام نهم شیعیان دوازده امامی، نامش محمد و کنیهاش ابوجعفر و القاب او تقی و جواد[یادداشت ۲] است.[۱۱] در احادیث شیعه با عنوان ابوجعفر از او یاد میشود.[۱۲] و برای اینکه با محمد باقر -امام پنجم شیعیان که او هم ابوجعفر نامیده میشد- اشتباه نشود، تاریخ نویسان به او ابوجعفر ثانی میگفتند.[۱۳] ذهبی علاوه بر جواد از او با القاب قانع و مرتضی[یادداشت ۳] نام بردهاست. به گفته ابن تیمیه، جواد قبل از اینکه جواد نام بگیرد به بخشندگی شهرت داشت.[۱۴] علاوه بر این القاب دیگری مثل زکی، رضی، مختار، متوکل، مرضی، متقی، منتجب، عالم ربانی و هادی[یادداشت ۴] را هم برایش ذکر کردهاند. به نقل از قطبالدین راوندی در کتاب القاب الرسول و عتره، جواد در میان مردم به القابی چون اعجوبه اهلالبیت، نادرهالدهر، بدیعالزمان، عیسیثانی، و ذوالکرامات[یادداشت ۵] هم شهرت داشتهاست. پدرش او را صادق، صابر، فاضل، قرهاعینالمؤمنین، و غیظ الملحدین[یادداشت ۶] میخواندهاست. کنیه خاص وی ابوعلی گزارش شدهاست.[۱۵]
سرگذشت
تولد و سالهای اولیه زندگی
منابع سال ولادت جواد را ۱۹۵ ه.ق دانستهاند اما در ماه ولادت اختلاف کردهاند.[۱۶] شیخ طوسی در مصباح المتهجد، تاریخ دهم رجب را ذکر کردهاست.[۱۷][۱۸] مادلونگ، تاریخ رمضان ۱۹۵ ه.ق را متذکر شده و محل ولادت جواد را، منطقه سریا در نزدیکی مدینه میداند.[۱۹] بعد از تولد جواد، برخی به این دلیل که شباهتی بین او و پدرش نیست انتساب او به علی بن موسی الرضا را مورد انکار قرار دادند و درخواست داشتند قیافهشناس میان آنها داوری کند. بنا بر روایتی که شیخ کلینی در اصول کافی آوردهاست، روزی بر اساس قرار قبلی، عموها و برادرها و خواهرهای علی بن موسی الرضا، قیافهشناسانی را به باغی دعوت کردند و رضا خود در گوشه ای از باغ در حالی که لباس باغبانها را پوشیده بود به بیل زدن مشغول شد؛ به گونهای که ارتباطی با جمع ندارد. در این حین جواد را وارد کردند و از قیافهشناسان خواستند پدرش را در میان جمع تشخیص دهند. بنا بر نقل کلینی، قیافهشناسان به اتفاق گفتند پدرش در میان جمع نیست اما عمو و عموی پدرش و عمهاش را تشخیص دادند. سپس رو به باغبان کرده گفتند اگر پدرش در اینجا باشد باید آن باغبان باشد که بیل بر دوش گذاشتهاست. زیر ساق پای این دو به یک شکل است. در این هنگام رضا به جمع آنها پیوست و همه به اتفاق گفتند که پدر جواد این است.[۲۰] از همین رو است که بنا به روایتی که در مناقب و تاریخ طبری آمدهاست، رضا پسرش جواد را به ابراهیم، پسر پیامبر اسلام، تشبیه کردهاست که همسران پیامبر از سر حسادت انتساب او به محمد را انکار کرده به ماریه، همسر پیامبر، تهمت زدند.[۲۱]
به دلیل تنگنای سیاسی دوران جواد و همچنین اصل تقیه، که امامان شیعه برای حفظ پیروان خویش، خود را ملزم به رعایت آن میکردند، اطلاعات زیادی از دوران زندگی جواد در منابع تاریخی نیامده است. چیزی که مشخص است این است که جواد دوران کودکیاش را در مدینه گذراندهاست. به این دلیل که پس از اینکه پدرش رضا توسط مأمون عباسی به خراسان فراخوانده شد، هیچیک از اعضای خانواده اش را با خود نبرد.[۲۲] مادلونگ، تنها به همراهی جواد پنج ساله با پدرش -پیش از عزیمتش به مرو- در سفری به مکه جهت زیارت اشاره دارد.[۲۳] دربارهٔ اینکه آیا جواد در دوران اقامت پدرش در خراسان به دیدارش رفته یا خیر، تنها ابن فندق در تاریخ بیهق، آوردهاست که جواد از راه طبس مسینا و در سال ۲۰۲ ه.ق راهی خراسان شدهاست.[۲۴]
پس از مرگ پدر
جواد در سن هفت سالگی، پدرش را از دست داد.[۲۵][۲۶] از اخبار مربوط به وفات پدرش چنین استنباط میشود که جواد در آن هنگام در مدینه بوده اما برای غسل پدر و اقامه نماز به خراسان آمدهاست.[۲۷][۲۸] منابع شیعی این سفر را معجزه گونه میدانند. در حدیث مفصلی که در عیون اخبار الرضا آمدهاست، از قولِ اباصلت، خادم و صحابی خاص رضا، نقل شدهاست که رضا بعد از خوردن انگور زهرآلودی که مأمون به او داده بود، به قتل رسیده بود که پسربچهای با وجود دربهای بسته وارد شد و پس از مخاطب قرار دادن جسد رضا، او را غسل داد و کفن پوشانید.[۲۹] در روایت دیگری که در کشف الغمه آمدهاست، سفرِ معجزهگونهٔ جواد به خراسان از زبان معمر بن خلاد اینطور نقل شدهاست که جواد که به اتفاقِ معمر از مدینه خارج شده بود، در بیابانی در اطراف مدینه، او را مدتی تنها گذاشت. جواد پس از بازگشت، غیبتش را برای معمر اینگونه توضیح داد که «هماکنون پدرم را دفن کردم.»[۳۰]
به نوشته طبری و ابن کثیر، در سال ۲۰۲ ه.ق وقتی مأمون دخترش امحبیبه را به عقد علی بن موسی الرضا درآورد، دختر دیگرش امفضل را به عقد جواد خردسال درآورده است.[۳۱] با وجود آنکه مأمون پس از اینکه مرکز خلافتش را از مرو به بغداد منتقل کرد، از زنگ سبز علوی به رنگ سیاه عباسی تغییر چهره داد. با این وجود رفتار ملاطفت آمیزش با جواد را حفظ کرد.[۳۲] به نوشتهٔ جعفریان، سیاست مأمون در قبال جواد مشابه سیاستش در مقابل پدرش، رضا، بود. او که نمیخواست جواد را زندانی کند، او را به بغداد فراخواند تا با او وصلت کند. مخصوصاً که متهم به قتل پدرش رضا بود و حالا باید با فرزندش به گونهای رفتار میکرد تا از این اتهام هم مبری شود.[۳۳] به نوشته منابع شیعه، وقتی مأمون، علی بن موسی الرضا را مسموم کرد؛[۳۴] پسرش جواد را از مدینه به بغداد -مرکز خلافت جدید خویش- فراخواند تا به رغم مخالفت عباسیان، دخترش امفضل را به ازدواج او درآورد.[۳۵] به نوشتهٔ یعقوبی، مأمون صدهزار درهم به تازه دامادش بخشید و اظهار داشت که دوست دارد در سلسله اولاد پیامبر اسلام و علی بن ابیطالب، نقش پدربزرگ برایش ثبت شود.[۳۶] اما امام بعدی شیعیان، نوه مأمون نبود بلکه از سمانه که بردهای بربر از مغرب در شمال آفریقا بود، متولد شد.[۳۷][۳۸] عباسیان با این ازدواج به جهت عدم تأیید سیاستهای مأمون، مخالفت میکردند.[۳۹] طبق روایتی که شیخ مفید از ریان بن شبیب نقل کردهاست، عباسیان به جهت واهمه از انتقال خلافت به خاندان علی، مخالف این وصلت بودند. این واهمه در خصوص ولایتعهدی علی بن موسی الرضا نیز وجود داشت.[۴۰][۴۱] این دسته از عباسیان، علناً با مأمون مخالفت نکردند؛ بلکه بهانه آوردند که جواد کودکی است که در دین تفقه ندارد و حلال و حرام خدا را نمیداند. مأمون برای اینکه ثابت کند ادعای آنان اشتباه است، مجلسی به پا کرد و علمای عباسی و در راس آنها یحیی بن اکثم را به مناظره با جواد فراخواند.[۴۲] به عقیده رسول جعفریان، فراخواندن جواد به بغداد و عقد دختر مأمون برای وی، برای زیر نظر داشتن جواد و کنترل رفتوآمد شیعیان صورت گرفتهاست. منابع تاریخی این فراخوان را به سالِ ۲۱۵ ه.ق ذکر کردهاند.[۴۳] بنا به روایتی که در اصول کافی و ارشاد آمدهاست، اسماعیل بن مهران به جواد در مورد این سفر هشدار داده و خطری که از جانب عباسیان متوجه اوست، را گوشزد کرده بود. پاسخِ جواد این بود که این خطر در سال دیگری خواهد بود.[۴۴]
جواد معمولا به قصر مأمون میرفت تا با علمایی که گهگاهی به آنجا مراجعه میکردند مباحثه کند.[۴۵][۴۶]
بنابر نقلی که در مروج الذهب و همچنین عیون اخبار الرضا آمدهاست، ازدواج جواد و پدرش رضا با دختران مأمون در همان سال فراخوان رضا به مرو صورت گرفتهاست. منابع دیگری چون مناقب، ازدواج جواد با دختر مأمون را به سال ۲۱۵ ه.ق میدانند. یعنی بعد از آنکه مأمون مرکز حکومتش را به بغداد منتقل کرد و جواد را به نزد خویش فراخواند.[۴۷][۴۸] پس از زندگی هشت ساله در بغداد، جواد به همراه امفضل به مدینه برگشت. در مدینه امفضل به این دلیل که از وی صاحب فرزند نمیشد و جواد با کنیزی به نام سمانه ازدواج کردهبود، با او سر ناسازگاری گذاشت. سمانه برایش پسری به دنیا آورد که بعدها، به عنوان امام دهم شیعیان، جانشین وی شد.[۴۹] امفضل، طی نامهای، از جواد به جهت دمسازی با کنیزان، شکایت نمود.[۵۰][۵۱] مأمون اما توجهی به این شکایتها نداشت و حتی تهدید کرد که اگر این کار ادامه پیدا کند، او را به حضور نخواهد پذیرفت. بر این منوال، جواد در دوران مأمون، دستگیر یا مورد آزار واقع نشد.[۵۲][۵۳] پس از مرگ مأمون در سال ۲۱۸ ه.ق، معتصم -خلیفه بعدی عباسی- که به جواد بدبین بود در سال ۲۲۰ ه.ق او را به بغداد فرا خواند. جواد، پسرش هادی را با مادرش سمانه، در مدینه تنها گذاشت و عازم بغداد شد.[۵۴] برخی منابعِ اهل سنت مثلِ الائمه الاثنی عشر و شذرات الذهب، سفرِ جواد به بغداد را به میل خودش میدانند. در مقابل منابعی چون بحارالانوار و الفصول المهمه گزارش کردهاند که معتصم به ابن زیات مأموریت داد تا جواد را به بغداد بفرستد.[۵۵]
طبری از دو انقلاب یا شورش در دوران جواد نام میبرد که بوسیله علویان صورت گرفتهاست. شورش اول توسط عبدالرحمن بن احمد در یمن اتفاق افتاد که مأمون با گسیل لشکری به فرماندهی دینار بن عبدالله آن را در هم شکست. شورش دوم بوسیله محمد بن قاسم در طالقان فارس واقع شد که آن هم منجر به شکست شد. محمد دستگیر شد و به زندان افتاد اما موفق به فرار شد. رهبران این دو شورش با اختلاف چند نسل به علی بن ابیطالب میرسند و هیچیک خود را امام نمیدانستند بلکه برای اهل بیت تبلیغ میکردند. با این وجود تاریخ به ارتباط جواد با آنها تصریح نکردهاست.[۵۶]
امامت
پدر جواد عادت داشت به اصحابش یادآوری کند که صاحب فرزندی خواهد شد که بعد از او عهدهدار منصب امامت خواهد شد. با این وجود زمان زیادی گذشت تا شیعیان فرزند مذکور را با چشم خودشان ببینند.[۵۷] جواد تنها چهار سال داشت وقتی پدرش مجبور شد او را در مدینه تنها بگذارد و برای بر عهده گرفتن مقام جانشینی که مأمون برایش تدارک دیده بود، عازم سفر به خراسان شود. شیعیان به کرّات از رضا میپرسیدند: اگر برای او اتفاقی بیفتد، آیا پسری در آن سن خواهد توانست مسئولیت امامت و رهبری شیعه را بر عهده بگیرد؛ و رضا معمولا داستان عیسی را برایشان نقل می کرد که حتی سن کمتری داشت وقتی به مقام نبوت رسید.[۵۸] جواد نخستین امامی بود که در سنین کودکی پدرش را از دست داد.[۵۹] به این دلیل که پدرش رضا تا سن ۴۷ سالگی دارای فرزند نشده بود و از آنجاییکه طبق احادیث رسیده از پیامبر، امامان شیعه دوازده نفرند و ۹ نفر آنها از نسل حسین میباشند، فقدان فرزند برای رضا باعث شده بود واقفیه آن را دستاویز قرار دهند تا هم امامت علی بن موسی الرضا و هم امامت فرزندش جواد را زیر سؤال ببرند.[۶۰]
اختلافها
از آنجائیکه رضا دیر صاحب فرزند شد، تردیدهایی دربارهٔ جانشینی وی در میان شیعیان شکل گرفت. واقفیه از فرصت استفاده کردند تا به این تردید دامن بزنند و حتی امامت رضا را هم زیر سؤال بردند.[۶۱] جواد، ۹ سال و به روایتی هفت سال داشت وقتی پدرش در خراسان درگذشت.[۶۲] این نخستین بار بود که در تشیعِ دوازه امامی، شخصِ بالغی برای تصدی منصب امامت حاضر نبود. دور نمای یک امامِ نابالغ حیرت گستردهای در جامعه به وجود آورد و بحث مفصلی در این خصوص که بلوغ شرط لازم برای امامت هست یا نه، درگرفت. به گفته مادلونگ، غیر امامیها که برای کسب مواهب دربار عباسی تظاهر به حمایت از رضا میکردند به گروههای ابتداییِ خود برگشتند. همچنین شیعیانی که گمان میکردند این که یک کودک بتواند امام شود غیرقابل تصور است، یا از احمد بن موسی، برادر رضا، پیروی کردند، که به فرقه احمدیه مشهور شدند؛ یا به این باور روی آوردند که امامت با کاظم خاتمه یافته است.[۶۳][۶۴] مادلونگ از گروه دیگری یاد میکند که در این تحیر، به دو فرقه زیدیه و اهل سنت پیوستند.[۶۵] جواد نیز در مقابله با این جریان، شیعیان خود را از اینکه پشت سر واقفیه نماز بخوانند نهی کرد.[۶۶] مخالفتهای زیدیه با شیعیان دوازدهامامی هم موضع تند جواد را به همراه داشت تا جاییکه وی، زیدیه و واقفیه هر دو را مصداق آیه «وجوه یومئذ خاشعه عامله ناصبه»[یادداشت ۷] دانست و آنها را ناصبی نامید.[۶۷] مقابله جواد با غلات از مقابله با باقی فرقهها شدیدتر بود، چرا که با جعل حدیث به نام ائمه و منتسب کردن خود به آنها، شیعیان را به انحراف میکشاندند و شیعه را بدنام میکردند. این دشمنی تا جایی بود که جواد از یکی از اصحابش به نام اسحاق انباری خواست دو تن از غلات به نامهای ابوالمهری و ابن ابی الزرقاء را به قتل برساند.[۶۸] محمد بن ابی زینب از سران غالیان و برخی از یارانش هم مورد لعن جواد قرار گرفتند.[۶۹]
ارتباط با شیعیان
در دوران امامت جواد به دلیل گسترش جمعیتِ شیعه تا شرقِ مراکز سنتیِ آن در عراق و عربستان، و نیز به دلیل سنِ کم جواد در اوایل امامتش، نقش وکیل در نظارت بر امور روزانه شیعیان به مقدار زیادی افزایش پیدا کرد. جواد تماس همیشگی خود با پیروانش را از طریق نامه نگاری حفظ میکرد. در یکی از احادیث شیعه پدرش او را به خاطر نگاشتن نامههای «بسیار زیبا» در زمانی که او هنوز پسری جوان بود ستودهاست. نامههای او موضوعات گستردهای را در بر میگرفت اما عموماً پاسخهایی به سوالات فقهی، خصوصاً دربارهٔ مسایل شخصی ازدواج، طلاق، و ارث بود.[۷۰]
این شبکه هر چند از زمان جعفر صادق وجود داشت اما از آن برای اخذ وجوه مالی استفاده میشد. نظام وکالت را در واقع موسی کاظم بنیان گذاشت. علی بن موسی الرضا این تشکیلات را حفظ کرد اما در دوران جواد، به گفته جاسم حسین، شکل سیاسی_نظامی به خودش گرفت. جاسم حسین شورش مردم قم در سال ۲۱۰ ه.ق که به کشته شدن یحیی بن عمران، وکیل امام، انجامید، را با این فعالیتها مرتبط میداند. به نوشته جاسم حسین، مأمون که جواد را با این فعالیتهای مرتبط میدانست، جواد را به بهانه ازدواج با دخترش به بغداد فراخواند؛ با این وجود شورشها همچنان ادامه پیدا کرد. جعفربن داوود قمی که به مصر تبعید شده بود، موفق شد فرار کند و در قم به همراه یارانش لشکر مأمون را شکست دهد. جعفر بعدها به دست خلیفه بعدی، معتصم، کشته شد، اما مرگ او تأثیر منفی بر قیامهای روبه رشد علویان نداشت. معتصم به ناچار برای کنترل اوضاع او را به بغداد فراخواند. فعالیتهای سیاسی وکلا اما همچنان به کار خودش ادامه میداد.[۷۱]
برخی از وکلای جواد در نقاط مختلف خلافت عباسی به این شرح است: علی بن مهزیار در اهواز، ابراهیم بن محمد همدانی در همدان، یحیی بن ابیعمران در ری، یونس بن عبدالرحمان و ابوعمرو حَذّاء در بصره، علی بن حسان واسطی در بغداد، علی بن اسباط در مصر، صفوان بن یحیی در کوفه، صالح بن محمد بن سهل و زکریا بن آدم در قم؛ علاوه بر وکلای ثابت؛ جواد، گاه نمایندگانی به شهرها میفرستاد تا وجوه شرعی یا مبالغی که نزد وکلا بود را جمعآوری کنند.[۷۲] از خیران الخادم نیز به عنوان وکیل جواد یاد شدهاست.[۷۳] برخی هم اجازه یافتند وارد دستگاه حکومت شوند و به مقامهای بالایی برسند. از جمله میتوان از محمد بن اسماعیل بن بَزیع نام برد که وزیر شد. حسین بن عبداللّه نیشابوری به حکومت بست و سیستان و حکم بن علیا اسدی به حکومت بحرین رسید. این دو مخفیانه به جواد خمس میپرداختند.[۷۴][۷۵] همچنین در راستای نفوذ نیروهای شیعی در حکومت و کمک به شیعیان، احمد بن حمزه قمی از طرف جواد اجازه یافت به ساختار قدرت بنیعباس راه پیدا کند. افرادی مثل نوح بن دراج که مدتی قاضی بغداد و سپس قاضی کوفه شد، از این جمله بودند. بنا به شرایط اختناق این دوران، جواد احتیاط زیادی انجام میداد تا کسی متوجه وکالت این وکلا و جانشینان آنها نشود. به عنوان نمونه از نامهای یاد میشود که جواد به ابراهیم بن محمد مینویسد و از او میخواهد تا یحیی ابن ابی عمران (وکیل امام) زنده است، نامه را باز نکند؛ و به این ترتیب چند سال طول میکشد تا ابراهیم متوجه شود جواد او را به جانشینی یحیی برگزیده است.[۷۶]
اصحاب و راویان حدیث
شیخ طوسی یکصد و شانزده نفر از راویانی که از جواد حدیث نقل کردهاند، را برشمرده است. در این میان عده ای از یاران معتمدش بودند که احادیث زیادی از آنها باقی ماندهاست؛ برخی از آنان عبارتند از: علی بن مهزیار اهوازی[یادداشت ۸]، حسین بن سعید[یادداشت ۹]، داوود بن قاسم (معروف به ابوهاشم جعفری)، عبدالعظیم حسنی، ابوعبدالله محمد بن خالد برقی، فضل بن شاذان[یادداشت ۱۰]، زکریا بن آدم[یادداشت ۱۱] و محمد بن اسماعیل بن بزیع.[یادداشت ۱۲] همچنین از علی بن اسباط کوفی، عثمان بن سعید عَمْری و عمرو بن فرات به عنوان یاران معتمد جواد یاد میشود. اصحاب اجماع که از جواد نقل روایت کردهاند عبارتند از: صفوان بن یحیی[یادداشت ۱۳]، احمدبنمحمد بَزَنطی[یادداشت ۱۴]، یونس بن عبدالرحمن[یادداشت ۱۵] و حسن بن محبوب[یادداشت ۱۶].[۷۷]
کشتهشدن
بیشتر منابع وفات جواد را در سال ۲۲۰ ه.ق در بغداد ذکر کردهاند. مسعودی سال ۲۱۹ ه.ق را ذکر کرده اما تستری آنرا نادرست میداند. روز وفاتش در برخی منابع، پنجم و ششم ذیحجه و در برخی دیگر آخر ذیقعده ذکر شدهاست.[۷۸] مادلونگ، تاریخ ۶ ذی الحجه ۲۲۰ ه.ق را به واقع نزدیکتر میداند.[۷۹] بدین ترتیب مدت زندگانی جواد ۲۵ سال میباشد که کمترین عمر در میان امامان شیعه است.[۸۰] با فراخوان دوباره جواد به بغداد در سال ۲۲۰ ه.ق به دستور معتصم عباسی، جواد مجدد به بغداد عزیمت کرد. در همین سال، جواد در بغداد از دنیا رفت. این مرگ زودهنگام که در سن ۲۵ سالگی اتفاق افتادهاست، احتمال مسمویت و قتل وی را تقویت میکند. به نقل از مسعودی، قتلِ جواد به دست امفضل در بغداد صورت گرفت. به نوشته مسعودی، امفضل به پاداش این خدمت، به حرمسرای معتصم راه یافت. جعفریان در اثبات تاریخی این قتل مینویسد، سال ۲۱۵ ه.ق وقتی جواد توسط مأمون به بغداد احضار شد، جانشینی برای خود انتخاب نکرد اما در این سفر اخیر که به دستور معتصم انجام شد، برای خودش جانشین برگزید که این خود میتواند نشان از خطری باشد که جواد احساس کرده بود.[۸۱] عدهای از مورخین روایت مسمومیت جواد را قول مرجوح میدانند اما این موضوع نزد کسانی چون شیخ مفید، طوسی و کلینی به اثبات نرسیدهاست. مسعودی اما در روایت مفصلی بر مسمومیت جواد به دست امفضل و به تحریک معتصم و جعفر -برادر تنی امفضل- صحه گذاشتهاست. بنا به روایت دیگری، یکی از وزرای معتصم به دستور خلیفه او را مسموم کرد. احضار جواد به بغداد و مرگ ناگهانی او در سن جوانی را عموماً به عنوان قرائن قتل جواد نام میبرند. گفته میشود پسر معتصم بر جنازه جواد نماز گذارد.[۸۲][۸۳][۸۴][۸۵] به نوشته ابن طولون و همچنین ابن صباغ در الفصوص المهمه، امفضل به پاس قتل جواد، به حرمسرای معتصم راه یافت.[۸۶]
حرم کاظمین
آرامگاه جواد در شمال بغداد و در کنار جدش موسی کاظم قرار دارد. این بارگاه امروزه به اعتبار دفن موسی کاظم و جواد، کاظمین و همچنین جوادین نامیده میشود.[۸۷][۸۸][۸۹] این محل در ابتدا گورستان قریش بوده است. کاظم، پیش از مرگ خویش، قطعهای از آنجا را خریداری کرد تا در آن به خاک سپرده شود. وقتی جواد از دنیا رفت، در کنار همین قبر به خاک سپرده شد. پس از مدتی بنایی بر این قبرها ساخته شد که بقعه «کاظمیه» نام گرفت. شیعیان با مراجعه به مسجدی که آنجا بود، این بقعه را زیارت میکردند تا اینکه به تدریج خانههایی در اطراف ساخته شد و روستایی شکل گرفت.[۹۰] بعدها ضریحهایی بر این دو مقبره ساخته شد. در زمان دیلمیان که ترس شیعیان کمتر شد، ازدحام اطراف حرم بیشتر شد و خانهها و ساختمانهای جدید ساخته شد. در سال ۳۳۶ ه.ق معزالدین احمد بن بویه، ضریحها را تزئین و صحن اطراف حرم را گسترش داد و سربازانی برای امنیت زوار گماشت. در سال ۳۶۹ ه.ق عضدالدوله به تعمیر آن پرداخت. در سال ۴۴۳ ه.ق بر اثر درگیری شیعی-سنی بنای حرم تخریب، اما در سال ۴۴۶ ه.ق دوباره تجدید بنا شد. در سال ۴۹۰ ه.ق یکی از وزرای ملکشاه سلجوقی گلدستههای حرم را بنا کرد.[۹۱]
در سال ۵۱۷ ه.ق و مصادف با حکومت مسترشد عباسی، حرم غارت یا تخریب شد اما در سال ۵۷۵ ه.ق ناصر لدینالله به بازسازی و توسعه حرم پرداخت. تا اینکه در دوران حکومت پسرش ظاهر بامرالله حرم دچار آتشسوزی شد و خسارت دید. ظاهر و پسرش مستنصر بالله به تعمیر حرم پرداختند. تا اینکه دوباره حرم و شهر بغداد بر اثر فوران دجله آسیب دید. در سال ۹۶۶ ه.ق شاه اسماعیل صفوی به تجدید عمارت پرداخت و گلدستهها را به چهار مناره گسترش داد. همچنین مسجد معروف صفوی را در کنار آن بنا کرد. در سال ۱۲۱۱ ه.ق محمدشاه قاجار به طلاکاری و کاشیکاری حرم پرداخت و برخی خانههای اطراف را خریداری و به حرم اضافه کرد.[۹۲] به عقیده شیعیان، زیارت موسی کاظم و جواد پاداشی همچون بهشت دارد و به مانند زیارت قبر پیامبر اسلام، علی بن ابیطالب و حسین بن علی تلقی شدهاست.[۹۳]
همسران و فرزندان
از ام فضل دختر مأمون و سمانه -ام ولد- به عنوان همسران جواد نام برده میشود. جواد از همسر اولش ام فضل صاحب فرزند نشدهاست و تمام فرزندانش از سمانه، که کنیزی مغربی بودهاست، متولد شدهاند.[۹۴][۹۵]
در تمامی منابع از هادی و موسی معروف به مُبرقع به عنوان پسران جواد نام برده شدهاست.[۹۶][۹۷] در برخی کتب انساب از پسران دیگری هم یاد شدهاست اما منابع کهن آنها را تأیید نمیکنند.[۹۸] موسی مبرقع فرزند دوم جواد است که به زیبایی مشهور بوده و سادات رضویه در ایران، عراق، هند و پاکستان از نسل اویند.[۹۹] نامهای دختران وی نیز گوناگون ذکر شدهاست. ابن صباغ از فاطمه و أمامه اسم بردهاست اما در دلائل الامامه اسامی آنها خدیجه، حکیمه و ام کلثوم ذکر شدهاست. فخر رازی اسامی بهجت و بریهه را هم به آن اضافه کرده میگوید از هیچیک از دختران جواد نسلی باقی نماندهاست.[۱۰۰] ضامن بن شدقم، دختران جواد را چهار نفر- فاطمه، خدیجه، ام کلثوم و حکیمه- ذکر میکند. او از حکیمه به عنوان کسی نام میبرد که در تولد حجت بن الحسن، نقش قابله را برعهده داشتهاست. به نوشته ضامن بن شدقم، حکیمه همچنین به عنوان راوی «حرز امام جواد» شناخته میشود.[۱۰۱][۱۰۲]
ویژگیهای ظاهری و اخلاقی
به نوشته منابعی چون نورالابصار، سبائک الذهب و فصول المهمه، جواد با وجود اینکه مادرش از ناحیه آفریقا بوده، چهرهای سفید یا سفید معتدل داشت.[۱۰۳] در مقابل در مناقب، گندمگون و در دلائل الائمه، گندمگون متمایل به سیاه توصیف شدهاست.[۱۰۴] ظاهراً یکی از دلایلی که تصمیم مأمون برای ازدواج دخترش با او، مورد انتقاد اطرافیان واقعشده، رنگ تیره چهرهاش بودهاست.[۱۰۵] در این خصوص، ابن ابی دؤاد در مناظره با جواد، خشم خود را با عبارت «این سیاهپوست این گونه برخورد نمود» نشان داد.[۱۰۶]
گذشته از ظاهر، امام نهم شیعیان به خاطر کَرَم و بخششی که نسبت به مردم داشت، جواد (بخشنده) خواندهمیشد. حتی در سالهای اولیهٔ زندگی، وقتی پدرش در خراسان بود، اصحابش او را از دَرب فرعی خانه خارج میکردند تا با افراد کمتری مواجه شود که برای دریافت کمک گِرد خانهاش تجمع میکردند. گفته میشود پدرش، رضا، با شنیدن این خبر از خراسان نامهای برایش ارسال کرد تا از او بخواهد به حرف کسانی که به او میگویند از درب اصلی رفتوآمد نکند، گوش ندهد؛ که این بخاطر خِسَّت آنهاست که میترسند از او خیری به دیگران برسد. رضا در این نامه به پسرش سفارش کرده: «هر وقت میخواهی از خانه خارج شوی، مقداری سکه طلا و نقره همراه داشتهباش. هیچکس از تو درخواستی نکند مگر اینکه چیزی به او بدهی. از عموها یا داییهایت اگر کسی نیازی داشت، کمتر از پنجاه دینار به او نده، و میتوانی بیشتر ببخشی اگر بخواهی؛ و از عمهها و خالههایت اگر کسی درخواستی داشت، کمتر از بیست و پنج دینار به او نده و میتوانی بیشتر ببخشی اگر بخواهی.»[۱۰۷][۱۰۸] گفته میشود جواد اول هر ماه صدقه میداد و نزد اهل منصب برای رفع گرفتاریهای مردم شفاعت میکرد. نماز ویژهای منسوب به اوست؛ و علاقه وی به مناجات از حجم زیاد ادعیهای که از او باقیمانده و تعویذات روزهای هفته و حرزهای مشهوری که از او نقلشده، هویدا است.[۱۰۹]
موقعیت علمی و روایی
جواد با وجود اینکه در خردسالی به امامت رسید و دوران امامتش کوتاه بود، در منابع شیعه و سنی بیش از دویست حدیث در مسائل فقهی، تفسیری، اخلاقی و اعتقادی از او باقی ماندهاست که نشان از مقام علمی او دارد.[۱۱۰] با این وجود موقعیت علمی وی ظهور و بروز کافی نداشتهاست. جدای از دوران کوتاه امامتش، خردسالی جواد باعث شد سالها طول بکشد تا مورد پذیرش جامعه شیعه واقع شود. دلیل عمده اما تنگنای سیاسی زمانه بود که باعث شد جواد بنا به روایتی تا ده سالگی امامت خود را مخفی نگه دارد.[۱۱۱] و از آنجاییکه شرایط سیاسی زمانه اجازه نمیداد امامتش را آشکار کند، ارتباط شیعیان با او از طریق نامهنگاری صورت میگرفت. این نامهها که اغلب نام و نشان کسی که جواد به او نامه مینوشته را در خود دارد، بیشتر در جواب سوالات فقهی شیعیان نگاشته شدهاست.[۱۱۲]
مناظرات
جواد از جانب دو گروه به مناظره خوانده میشد. گروه اول شیعیانی بودند که به دلیل خردسالیِ او دربارهٔ امامتش شک داشتند. گروه دوم عناصر ضد شیعی در دربار مأمون و معتصم بودند که از ازدواجش با دختر مأمون و ورود او به دربار عباسی ناراضی بودند. برای همین یحیی بن اکثم را تحریک به مناظره با او کردند تا او را تحقیر کنند.[۱۱۳] یحیی بن اکثم، قاضی القضاتِ خلافت عباسی، در گردهماییای که به همین منظور تشکیل شده بود، از جواد پرسید: «کفارهٔ گناه کسی که در لباس احرام حیوانی را شکار کند چیست؟» گفته میشود جواد قبل از پاسخ، سؤالهایی پرسید که باعث شگفتی مخالفین شد. جواد از یحیی پرسید: «آیا شکار در خارج از منطقه احرام بوده یا در داخل آن؛ آیا شکارچی از گناهش آگاه بوده یا از روی جهل مرتکب شده؛ آیا شکارچی به عمد شکار را کشته یا از روی اشتباه؛ آیا شکارچی آزاد است یا بنده، بالغ بوده یا نابالغ، برای اولین بار مرتکب شده یا قبلاً هم انجام داده؛ شکار، پرنده بوده یا چیز دیگری، کوچک بوده یا بزرگ، آیا فرد خاطی از گناهش پشیمان است یا بر آن اصرار دارد، آیا شکارش را مخفیانه، در شب کشته، یا در روشنایی روز و در ملا عام؛ آیا شکارچی در لباس احرام حج بوده یا عمره؟ …»[۱۱۴] ابن تیمیه ضمن تمجید از جواد، در صحّت این روایت تشکیک کرده و به نقد محتوایی آن پرداختهاست. حسین میلانی این نقد را ناروا میداند چون بر صورتِ مختصرِ این روایت که در منهاج الکرامه آمده، نوشته شدهاست. در روایت کاملتری که شیخ مفید نقل کرده جواد به درخواست مامون پاسخ یک یکِ فروضی را که مطرح کرده را میدهد و در ادامه از یحیی پرسشی میپرسد که در جواب میماند. سپس خودش پاسخ آن را میدهد.[۱۱۵] همچنین از مناظره دومی نام برده میشود که در آن مأمون از جواد میخواهد، حالا او سؤالی از یحیی بن اکثم بپرسد. سؤال جواد این است که چگونه نگاه مردی به زنی در اول روز حرام است، وقتی روز بالا میآید حلال میشود، در هنگام ظهر دوباره حرام میشود و هنگام عصر حلال میشود و هنگام غروب حرام میشود و هنگام عشا حلال و نصف شب حرام و هنگام سپیده دوباره حلال میشود؟ جواد میپرسد این چگونه زنی است. سؤالی که ظاهراً یحیی از پاسخ به آن درمیماند و جواد خودش پاسخ آن را میدهد.[۱۱۶]
گردهمایی مشابهی با حضور افراد برجسته زیادی که از سراسر سرزمینهای اسلامی به سفر حج آمده بودند (و در شک بودند که جواد با وجود سن کم، امام باشد) در مدینه برگزار شد که گفته میشود چنان باعث حیرت آنها شد که تمام شکها از بین رفت. همچنین شیخ کلینی روایت میکند که مشاورین حرم به او آزمونی دادند که چندین روز طول کشید و جواد در آن به سی هزار سؤالی که از او پرسیده شد، پاسخ داد.[۱۱۷]
مناظرههای دیگری با موضوع فضائل خلفا برگزار شد که در آن یحیی بن اکثم دربارهٔ برخی احادیثی که در فضیلت ابوبکر و عمر آمده سوالاتی از جواد پرسیدهاست. جواد ضمن اینکه فضیلت خلفا را رد نکرده، برای دروغ بودن احادیث مزبور دلیل آوردهاست. بر طبق یکی از این احادیث جبرئیل نازل شده تا از طرف خدا بپرسد آیا ابوبکر از خداوند راضی است چون خدا از او راضی است. جواد با استناد به آیهای از قرآن میپرسد «آیا خدا از رضا و سخط ابوبکر آگاهی نداشت که از او میپرسد؟» در حدیث دیگری از ابوبکر و عمر به عنوان سرور پیران اهل بهشت یاد میشود. جواد استدلال میکند که همه اهل بهشت جوان هستند.[۱۱۸]
آخرین مناظره جواد بنا به روایت مجلسی در دربار معتصم بود که دربارهٔ چند و چون قطع دست دزد از او سؤال شد. جواد بر خلاف حکم ابن ابی دؤاد و بقیه فقهای دربار، به قطع دست دزد از مفصل انگشتان حکم داد که معتصم این حکم را بر همه ترجیح داد.[۱۱۹] بر طبق این روایت ابن ابی دؤاد، سه روز بعد نزد معتصم رفت تا به او هشدار دهد وقتی معتصم در مقابل بزرگان دربار، حکم همه را رها میکند و حکم جواد را که عده کمی او را امام میدانند و مدعی هستند بر مقام خلافت از معتصم اولاتر است، ترجیح میدهد، چه عواقبی برای حکومت معتصم میتواند داشته باشد.[۱۲۰][۱۲۱] گفته میشود این مناظره سبب شد تا معتصم به قتل جواد راضی گردد.[۱۲۲] بر طبق روایتی معتصم به تحریک ابن ابی دؤاد دستور قتل جواد را داد.[۱۲۳]
آثار
در موسوعه الامام الجواد، علاوه بر پدر و پسرش، نام شصت و سه تن از افرادی که جواد با آنها مکاتبه داشته، ذکر شدهاست. برخی از این مکاتبات در پاسخ به گروهی از شیعیان نگاشته شده و برخی مخاطب خاص دارد. مخاطب برخی هم ناشناس است. همچنین حاوی احادیث فراوانی در تقریباً نیمی از ابواب فقهی، که بسیاری از آنها را جواد از پیامبر و ائمهٔ پیش از خودش روایت کردهاست، از او باقی ماندهاست. در دیگر کتب حدیث و ادب نیز احادیثی دربارهٔ مسائل اعتقادی، مواعظ اخلاقی و کلمات قصار از او به جا ماندهاست. کلمات حکمت آمیز او با مضامین اخلاقی در کتاب ابن حمدون با نام التذکره الحمدونیه به جا ماندهاست. پاره ای احادیث در موضوع طب و علاج برخی بیماریها نیز از جواد به یادگار ماندهاست. همچنین دعاها و تعویذات روزهای هفته و حرزهای مشهوری از او نقل شدهاست.[۱۲۴] ابن صباغ مالکی برخی از کلمات قصار جواد را در کتاب الفصول المهمه جمعآوری کردهاست. همچنین در تحف العقول و منابع دیگر از اینگونه کلمات زیاد است.[۱۲۵] همچنین پرسشهای مردم و پاسخهای امام جواد، عنوانِ ترجمهٔ فارسیِ کتابی است که احمد قاضی زاهدی آن را جمعآوری کردهاست.[۱۲۶]
دیدگاهها درباره محمد تقی
دیدگاه اهل سنت
ابن صباغ مالکی از جواد به عنوان کسی که «سنش کمتر از همه و قدر و شأنش اعظم است» یاد کردهاست؛ و او را دارای کمالات و معجزات بسیار میداند. ابن تیمیه نیز او را یکی از اعیان بنی هاشم میداند که در سخاوت و بزرگواری شهره است. شافعی او را سرچشمهای میداند که همه از او مشتعل میشوند و معرفت مییابند. او سخنان جواد را ارزنده و عالی توصیف میکند طوریکه هر کس با او برخورد میکند بیاختیار سر تعظیم فرود میآورد. مأمون در توجیه ازدواج دخترش با جواد میگوید، با وجود سن کم، از لحاظ گستردگی دانش بر همه اهل فضل و دانش برتری دارد. سبط بن جوزی او را در علم و تقوا و زهد و بخشش بر روش پدرش، رضا، میداند. ابن حجر حیثمی میگوید مأمون جواد را به دامادی انتخاب کرد زیر از نظر علم و آگاهی و حلم سرآمد همه دانشمندان بود. شبلنجی میگوید مأمون پیوسته شیفته او بود چون «با وجود کمی سن، فضل و علم و کمال عقل خود را نشان داده، برهان خود را آشکار ساخت.» جاحظِ عثمانیِ معتزلی با وجود دشمنی با اهل بیت، جواد را در شمار ده تن از «طالبیان»ی آورده که دربارهٔ آنها گفته: «هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند.»[۱۲۷]
دیدگاه شیعه
دلیلِ شیعیان برای پذیرش امامتِ جواد، روایتها یا نصوص عام و خاصی است که از پیامبر اسلام و ائمه دوازدهگانه مخصوصاً پدرش، علی بن موسی الرضا، به آنها رسیدهاست.[۱۲۸][۱۲۹] پس از تولد جواد، رضا او را مولود پر خیر و برکت نامید که حق را از باطل جدا کرد. رضا به شیوههای مختلف از جمله نشان دادن مهر امامت فرزندش به یاران خود و تأکید بر امامت وی پس از خود، سعی داشت تبلیغات جماعت واقفیه را خنثی کند.[۱۳۰]
پس از مرگ رضا، هشتاد تن از هواداران اصلی او در بغداد در خانه عبدالرحمن بن حجاج، از اصحاب ممتاز جعفر صادق، موسی کاظم و علی بن موسی الرضا جمع شدند. آنان در آنجا تصمیم گرفتند که فرزند رضا شایسته امامت است. حامیان جواد استدلال کردند که در قرآن عیسی در گهواره سخن گفته و حتی در کودکی به او وحی شده و بدین ترتیب با امامی که کودک است مخالفتی وجود ندارد.[۱۳۱] اما همچنان در بین شیعیان بر سر این که امامِ نابالغ در همهٔ جنبهها با امام بالغ برابر هست یا نه اختلاف وجود داشت. دیگر اختلاف در این موضوع که دانش او از منابع عادی نظیر معلمین و کتب حاصل شده یا از منابع فراطبیعی چون فرشتگان است پابرجا بودهاست. اما در نهایت این دیدگاه که امامان بالغ و کودک در همه جوانب از جمله منبع فراطبیعی دانششان برابرند بر دیگر دیدگاهها غالب شد.[۱۳۲] گفته میشود در مورد این اختلاف از خود جواد هم سؤال شدهاست. جواد خودش را با علی بن ابیطالب، امام اول شیعیان، مقایسه کردهاست که در نه سالگی ایمان آورد؛ و همچنین با سلیمان نبی که داوود او را در کودکی به جانشینی خود انتخاب کرد. شیعیان با این حال اصرار داشتند جنبهٔ الهیِ امامتِ جواد را در علم و دانش او هم ببینند. به همین دلیل در مواضع مختلف با طرح سوالهایی او را مورد آزمایش قرار میدادند. از جمله به پرسشهایی اشاره میشود که در موسم حج توسط فقهای شیعه مطرح شد و جواد با وجود خردسالی به همه آنها پاسخ داد. به جز گروههای مثل زیدیه و اسماعیلیه که گاهی کودکی جواد را مورد طعن قرار میدادند، تقریباً همه پیروان شیعه امامت او را پذیرفتند و اختلافات مذکور هیچ وقت باعث ایجاد بحران در جامعه شیعه نشد.[۱۳۳]
علمای شیعه کرامات گسترده و دانش وسیع نامکشوفات را به جواد نسبت میدهند و همچنین او را نویسنده مواعظ و حکم میدانند.[۱۳۴] دانش و صلاحیت او را معمولاً با عیسی بن مریم مقایسه میکنند که با وجود خردسالی به مقام رسالت رسیده بود. مأمون علاقه بسیاری به او ابراز میکرد.[۱۳۵] اولین برخورد مأمون با جواد، به گونهای که در منابع شیعی ثبت شدهاست، جالب توجه است. روایت شدهاست که وقتی مأمون با پرندههای شکاریاش برای شکار از شهر خارج شده بود، از جادهای میگذشت که تعدادی کودک از جمله جواد در آن مشغول بازی بودند. وقتی مأمون و همراهانش با اسب به آنها نزدیک شدند، همهٔ بچهها به جز جواد، که همانجا ثابت ایستاده بود، پا به فرار گذاشتند. این حرکتِ جواد، تعجب مأمون را برانگیخت. کالسکهاش را کنارش نگه داشت تا بپرسد چرا مثل بقیه فرار نکردهاست. جواد پاسخ داد: «جاده آنقدر تنگ نیست که جا برای عبور تو نباشد؛ و گناهی مرتکب نشدم که از تو بترسم؛ و گمان نمیکنم از آن دسته آدمها باشی که بی تقصیر به کسی آسیب بزنی، پس دلیلی برای فرار ندارم.» خلیفه از این جواب خوشش آمد. پس از اینکه کمی از او فاصله گرفت، یکی از بازهای شکاریاش، ماهیای کوچک برایش آورد. مأمون ماهی را در دست پنهان کرد و به سمت جواد که هنوز آنجا ایستاده بود برگشت و از او خواست حدس بزند چه در دست پنهان دارد. جواد پاسخ داد: «خالق موجودات زنده، ماهی کوچکی در دریا خلق کرده تا باز پادشاهان آن را شکار کند و خلفا بوسیله آن اولاد پیغمبر را امتحان کنند.»[۱۳۶][۱۳۷][۱۳۸][۱۳۹] مأمون که از این پاسخ به وجد آمده بود از نَسَبش پرسید و جواد پاسخش را داد. مدت زیادی از این اتفاق نگذشت که مأمون گردهمایی بزرگی ترتیب داد که در آن انواع سوالات از جواد پرسیده شد، و پاسخهای جواد همه را به شگفتی واداشت. بعد از آن مأمون رسماً اعلام کرد که دخترش را به ازدواج او درآورده است.[۱۴۰] از جمله کراماتی که به جواد نسبت داده شده سخن گفتن در هنگام تولد، طیالارض از مدینه به خراسان برای مراسم تجهیز پدرش، اطلاع از باطن و اسرار افراد، اطلاع از آینده و هنگام قتلش، شفا دادن بیماران و استجابت دعاهای او برای یاران و علیه دشمنانش میباشد. گذشته از اینها سخنانی که نشان از علم غیرمتعارف او داشت، دوستان و حتی دشمنانش را تحت تأثیر قرار میداد.[۱۴۱] همچنین به نقل از اصول کافی آمدهاست که یحیی بن اکثم اعتراف کردهاست که در مسجد النبی قصد طرح مسئله ای در حضور جواد را داشتهاست که از پرسیدن آن شرم میکردهاست. جواد خودش پیشقدم شده تا بگوید میخواهی دربارهٔ امام بپرسی. یحیی اعتراف میکند که سوالم همین است و جواد پاسخ میدهد که امام منم. یحیی از او نشانه ای طلب میکند که در این هنگام عصای جواد به سخن میآید تا بگوید جواد، امام و مولای اوست.[۱۴۲]
در آثار فرهنگی و هنری
باب المراد عنوان سریالی تاریخی مذهبی است که به وقایع زندگی جواد از بدو تولد، وقتی هنوز پدرش علی بن موسی الرضا در قید حیات بود تا هنگام وفات جواد میپردازد. این سریال در مناطق مختلف ایران و سوریه با مشارکت یک گروه هنری از کشورهای ایران، سوریه، عراق، لبنان، بحرین و کویت فیلمبرداری شده است.[۱۴۳][۱۴۴]
سالشمار امامت امامان دوازدهگانه شیعه
یادداشتها
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
منبع مطلب : fa.wikipedia.org
مدیر محترم سایت fa.wikipedia.org لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
کتابهای درسی - مطالب ابر کودک شجاع
متن درس: [1]
^
نقد و بررسی :
برای ماجرای رویارویی مأمون عبّاسی با وجود مبارک حضرت جوادالائمّه
در دوران خردسالی آن امام همام چند نقل در منابع شیعی و همچنین منابع
پیروان سقیفه وجود دارد که همگی متنی نزدیک به یکدیگر و مضمونی یکسان دارند. برخی
به نقل قسمتهایی از آن اکتفا کرده و برخی آن را به صورت کامل روایت کردهاند.
به نقل کاملی از این ماجرا توجّه کنید:
"مأمون بر امام جواد که در میان گروهی از کودکان بودند گذر
کرد، همه فرار کردند جز آن جناب. [مأمون] گفت: او را نزد من بیاورید. [وقتی آن
حضرت را نزد خود یافت، از ایشان] پرسید: چرا با آن بچّهها فرار نکردی؟ فرمود: نه
خطایی کردهام که فرار کنم و نه راه تنگ بود که [کنار رفته و آن را ] برایت وسیع کنم؛
از هر جا که مایلی برو. پرسید: تو که هستی؟ فرمود: من محمّد بن علیّ بن موسی بن جعفر
بن محمّد بن علیّ بن حسین بن علیّ بن ابی طالب هستم. [مأمون] گفت: از علوم چه بهرهای داری؟ فرمود:
از اخبار آسمانها از من بپرس! [مأمون] او را به حال خود گذاشت و به راهش ادامه
داد. روی دست او بازی سیاه و سفید [یا خاکستری] بود که با آن شکار میکرد. مقداری که
از آن حضرت دور شد باز، روی دست او ایستاد [و حالتی گرفت که گویی شکاری دیده است]،
[مأمون] به طرف راست و چپش نگاه کرد امّا شکاری نیافت،[با این حال] آن باز از روی
دست او میجست. باز را رها کرد. باز به سمت افق پرواز کرد [و آنقدر رفت تا] مدّتی
از نظر او ناپدید شد. سپس در حالی که ماری را شکار کرده بود نزد او بازگشت. [مأمون]
مار را درون ظرف نگهداری شکار گذاشت و به اطرافیان خود گفت: امروز هنگام منکوب شدن
این پسر بدست من نزدیک شده است. سپس بازگشت و حضرت جواد [همچنان] در میان همان کودکان
بود. به او گفت: از اخبار آسمانها چه اطّلاعی داری؟ فرمود: آری ای امیر المؤمنین[2]! خبر
داد به من پدرم از پدرانش از پیامبر از جبرییل از خداوند که در میان آسمان و
هوا دریایی است خروشان که امواج آن کوبنده است، در آن مارهای سبز شکمی است که پشت آنها
سیاه و دارای خالهایی سفید [یا بالعکس] است، پادشاهان با بازهای خاکستری خود آنها
را شکار میکنند و [بدان وسیله] دانشمندان را آزمایش میکنند. مأمون گفت: راست گفتی
و پدرانت و جدّت و پروردگارت راست فرمودهاند. آن حضرت را سوار نمود و سپس امّالفضل
[دختر خود] را به ازدواجش درآورد.[3]
نقد و بررسی برخی عبارتها:
- «به جایی رسیدند که تعدادی کودک مشغول بازی بودند. همهی بچّهها با دیدن خلیفه ... ترسیدند و فرار کردند جز یکی.»
هر خوانندهای با مطالعهی این فراز از درس، چنین میپندارد که امام جواد نیز همراه کودکان همسال خود، مشغول بازی بودهاند! البته این اشکال به متن خبر روایی نیز وارد است که این مطلب را به شکل ناپسندی گزارش نموده است. در متن خبر میخوانیم : "اجتاز المأمون بابن الرضا وهو بین صبیان ـ مأمون در حالی بر امام عبور کرد که ایشان در میان کودکان بودند" در خبر مشابه با سند دیگر، حضرت را ایستاده در راه مییابیم نه در میان کودکان.[4] امّا همانطور که پیش از این یادآور شدیم، از ویژگیهای پیشوایان معصوم مبرّا بودن آنان از هرگونه لهو و لعبی حتّی در سنین کودکی و قبل از دوران تصدّی امامت است.[5] خصوصاً که در این ماجرا، زمانی مأمون عبّاسی با حضرت جوادالائمّه روبرو میشود که امام رضا شهید شده و حضرت جواد بر مسند امامت تکیه دارند!
- «فکر نمیکنم که بتوانید بدون جرم کسی را مجازات کنید.»
در متن خبر "مناقب آل ابیطالب" آمده بود: «ما لی ذنب فأفر ـ گناهی
نکردهام تا فرار کنم». در نقلهای دیگر نیز عباراتی با همین مضمون نقل شده است.
در نقل کتاب "مطالب السؤول"[6] آمده است: "و ظنّی بک حسن، انّک لا تضرّ من لا ذنب له، فوقفت ـ بتو گمان نیکو داشتم که شخصی را که گناهی نکرده زیان نمیرسانی، ـ به همین دلیل ـ ایستادم" . صدور این جمله از امام با علم به ستم و جنایت مأمون در حق پدر بزرگوارشان و دیگر خاندان اهلبیت و غصب ظالمانهی مقام حکومت و زمامداری، قطعاً غیر قابل قبول است. مگر آنکه آن را به جهت تقیّه و رعایت مصلحتی از سوی حضرتش فرض کنیم.
- «چرا امام محمّد تقی ـ علیه السّلام ـ با مأمون آن گونه رفتار کرد؟»
باید توجّه داشت که نوع رفتار امام جواد با زمامدار وقت، ناشی از وظیفهی الهی است که خداوند در آن زمان بر عهده آن جناب قرار داده است، نه برگرفته از خلق و خوی شخصی! قلب مقدّس پیشوایان معصوم تسلیم امر و ارادهی خداوند است، هیچ عملی و هیچ گفتاری از آنان سر نمیزند مگر این که مؤیّد به روحالقدس و به امر پروردگار باشد.
- «چه کارهایی نشانهی شجاعت است؟»
برداشت هر خوانندهای از متن کتاب درسی و نتیجهای که از آن دریافت میکند،
چیزی جز شجاعت و ایستادگی امام جواد در مقابل مأمون نیست. این در حالی است که
آموزههای بسیار مهمتر دیگری در متن اصل داستان وجود دارد. امّا به نظر میرسد که
تنها "شجاعت و مقاومت در مقابل حاکمان جور"، موضوع هدف مؤلّفان این درس
بوده است نه آشنایی با شخصیّت الهی حضرت جواد الائمه !
دانشآموزان باید بیاموزند که شجاعت یعنی در انجام وظیفهی خود که همان امتثال امر امام زمانشان میباشد، شرایط زمان، مکان، محیط و اطرافیان مانع ما نشوند و امر خدا و حجّت او را بر هر چیزی مقدّم بداریم.
- «من میخواهم سعی کنم رفتارم مثل امام محمّد تقی باشد؛ پس باید ...»
دانشآموزان ما باید بدانندکه خردسالی پیشوایان معصوم با کودکی دیگران فرق میکند. کودک بودن متضمن مفاهیمی مانند عدم علم و شناخت، بیتکلیفی، خیالپردازی و بیمسئولیّتی، بدنبال بازی و تفریح بودن و عدم توجّه به مسائل بزرگسالان و ... میباشد. در حالی که وضع امام، در خردسالی و بزرگسالی یکسان است و هیچگاه "کودک" نیست. لذا ترقیب دانشآموزان به فعل امام بخاطر مشابهت سنّی بین آنان و آن حضرت در ماجرای مذکور، برداشتی سطحی و ناقص از قصّه و ناشی از عدم آگاهی مؤلفان این درس نسبت به مقام شامخ امامت است.
- «او در سنین کودکی به امامتِ مسلمانان رسید.»
پیشوایان معصوم حجّتهای خداوند بر تمامی مخلوقات هستند. دامنهی امامت امامان معصوم منحصر به مسلمانان نیست بلکه ولایت آنان از آنجا که جانشینان خداوندند شامل تمام ماسویالله است. مسألهی کسانی که از اطاعت و پذیرش ولایت آنان سرباز زدهاند نیز مانند وضعیّت کسانی است که به خداوند کافرند امّا چه بخواهند و چه نخواهند در احاطهی ولایت پروردگار قرار دارند. بنابراین منکران ولایت پیشوایان معصوم علیرغم عدم اعتقادشان به ولایت آنان، خواسته یا ناخواسته در حیطهی ولایت آن برگزیدگان خداوند قرار دارند. لزوم اطاعت از پیشوایان معصوم جعل و ارادهی آفریدگار بوده و رأی و خواستهی افراد و یا اکثریّت در آن دخیل نیست.
- «آنها به او "امام جواد" میگفتند؛ زیرا بسیار بخشنده و سخاوتمند بود.»
پیش از این گفتیم که القاب پیشوایان معصوم نیز مانند اسامی ایشان آسمانی بوده و نتیجهی ویژگیهای
شخصی آنان نیست. نامها و القاب آن بزرگواران آسمانی بوده و از سوی خداوند متعال
اینگونه نامیده شدهاند و پیامبر آن بزرگواران را با نام و لقب معرّفی
نمودهاند[7].
چنانکه در مورد القاب حضرات امام رضا، امام باقر، امام صادق و حضرت صدّیقهی طاهره اخبار متعدّدی داریم.
اگر امام جعفر بن محمّد ملقّب به صادق هستند به این معنا نیست که سایرین
نعوذبالله راستگو نبوده و یا کمتر از آن حضرت در گفتارشان صادق بودهاند. بلکه
همگی آنان بسیار بخشنده بودهاند؛ همانطور که همگی آنان بسیار راستگو، صادق،
کاظم، و یا باقرالعلوم بوده و هستند. آنان در تمامی اخلاق و خصوصیّاتشان با یکدیگر
برابر و با سایرین غیر قابل مقایسه هستند.
ô یک نکتهی جامانده!
به نظر میرسد که یا مأخذ مؤلّفان این درس، نقل ناقصی از این ماجرا بوده که
در این صورت باید گفت مؤلّفان در گزینش روایات، اصول علمی را رعایت نکردهاند، و
یا اینکه نقل کاملی در دست داشتهاند امّا تا آنجایی از آن را نقل نمودهاند که
صلاح میدیدهاند!
در هر صورت با اهمیّتترین بخش این روایت، قسمتی است که بیانگر علم الهی
امام معصوم و عدم تأثیر سن و سال، در دانش اوست که متأسّفانه در متن بازنویسی هیچ
اشارهای به آن نشده است.
در روایت ابنشهرآشوب آمده است که وقتی مأمون با آن حضرت روبرو میشود و از
نسب ایشان مطّلع میشود، از دانش آن حضرت سؤال میکند، ایشان در پاسخ میفرمایند:
از اخبار آسمانها از من بپرس! ـ یعنی هر آنچه میخواهی از هر چیزی ـ . همچنین پرسش طعنهآمیز مأمون و پاسخ دندانشکن
آن حضرت در راه بازگشت مأمون از شکار، چه در نقلهای شیعی و چه در نقل پیروان
سقیفه، اصلیترین بخش مضمونی روایت را تشکیل میدهند که در بازنویسی کتاب درسی حذف
شده است.
جای تعجّب و تأسّف است که متولیّان تربیت دینی دانشآموزان این کشور اسلامی،
فضائل آشکاری از اهل بیت رسالت را که خصم نیز از بیان آنها ناگزیر بوده و به
نقل آنها پرداخته است[8]،
خود و با دستان خود سانسور کرده و ایتام آل محمّد را از آشنایی با کرامات و فضائل پیشوایان
معصومشان محروم ساختهاند!
ô نکتهی آخر:
تصویرگری قصّهها گاهی بیش از متن داستان در یادگیری کودکان مؤثّر است. چهرهای
که از مأمون در نقّاشی این قصّه به تصویر کشیده شده، هیچ سنخیّتی با آنچه که باید
دانشآموزان از زبان نقّاشی دربارهی او فرا بگیرند، ندارد. چهرهی به تصویر کشیده
شده، بیشتر انسانی ساده لوح را معرّفی میکند تا خبیث سیّاسی چون مأمون. این
تصویر هیچ گونه حسّ انزجار و تنفّری را نسبت به حاکمان عبّاسی و قاتلان امامان
معصوم در کودکان ایجاد نمیکند. همانطور که گفته شد، احتمالاً تبرّی از
دشمنان خدا، دغدغهی ذهن و هدف مؤلّفان این درس نبوده است.
تصویری که از حضرت امام جواد ارائه
شده نیز هیچ رنگ و بویی از عظمت شأن امامت نداشته و بیحرمتی و بیادبی نسبت به
مقام شامخ آن حضرت است. ضمن آنکه اصولاً به تصویر کشیدن آن بزرگواران کاری نادرست
و ناشایست است باید یادآور شد که عمر شریف
امام جواد
در زمان وقوع قصّهی
کتاب درسی، حدود نه سال تخمین زده میشود، همچنین با توجّه به رشد غیر طبیعی اهلبیت
رسالت میبایست شمایل ظاهری حضرتش بزرگتر از این سن بوده باشد در حالی
که کتاب درسی حضرتش را در حدود کودکی پنج ـ
شش ساله نمایش داده است.
برخی از آن چه دانشآموزان با خواندن این درس میآموزند:
1- امام جواد در کودکی بازی میکردهاند.
2- امام جواد در کودکیشان با سایر همسالان خود تفاوتی نداشتند مگر اینکه
شجاعتر بودند!
3- امام جواد یک کودک شجاع بود.
4- چون شجاع بودند، امام بودند.
5- باید شجاع باشیم.
نتیجه:
ترویج و تبلیغ فرهنگ پیروان سقیفه.
پینوشتها :
منبع مطلب : kotobdarsi.mihanblog.com
مدیر محترم سایت kotobdarsi.mihanblog.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
سوالات هدیه های آسمان چهارم ابتدایی
سوالات هدیه های آسمان
1- چرا آن مرد کشاورز به امام کاظم (ع) ناسزا می گفت؟
2- لقب امام هفتم چه بود و چه معنایی دارد؟
3- امام جماعت در کجای مسجد می ایشتتد؟
4- از رفتار امام کاظم با آن مرد چه درسی می توان گرفت؟
5- اگر پدر و مادر از نیازهای ما بی خبر می ماندند؟
6- چه کسی بیشتر از همه به فکر بچه خرگوش ها بود؟
7- خدا چگونه به بچه خرگوش ها کمک کرد؟
8- حضرت موسی(ع) چگونه از خطر در امان ماند؟
9- چرا مادر موسی(ع)او را در آب انداخت؟
10- آب صندوق چوبی را کجا برد؟
11- چه کسی فرعون را از تصمیمش پشیمان کرد؟
12- نماز جماعت چه خوبی هایی دارد؟
13- نماز فرادی یعنی چه؟
14- اقتدا کردن یعنی چه؟
15- آرامگاه یعنی چه؟
16- چگونه رزمندگان اسلام در زمان درگیری با دشمنان، خدا را فراموش نمی کردند؟
17- خلیفه یعنی چه؟
18- منظور از سقا خانه چیست؟
19- نقاره چیست؟
20- چرا امام محمد تقی(ع) با مامون آن گونه رفتار کرد؟
21- چه کارهایی نشانه ی شجاعت است؟
22- لقب امام نهم چه بود و چه معنایی دارد؟
23- جبرئیل که بود؟
24- حضرت محمد(ص) برای چه به غار حرا می رفت؟
25- مبعث چه روزی است؟
26- چرا ابوذر با وجود این که آب داشت ننوشید؟
27- رفتار ابوذر نشانه ی چه چیزی است؟
28- موعود یعنی چه؟
29- حضرت محمد(ص) پیامبر شدن خود را اولین نفر با چه کسی در میان گذاشت؟
30- چه وقت آرزوهای همه ی بچه ها برای زیباتر شدن جهان برآورده می شود؟
31- اگر بخواهیم از رفتار پیامبر پیروی کنیم باید با خویشاوندان چگونه رفتار کنیم؟
منبع مطلب : farhangianchaharome2.blogfa.com
مدیر محترم سایت farhangianchaharome2.blogfa.com لطفا اعلامیه بالای سایت را مطالعه کنید.
جواب کاربران در نظرات پایین سایت
مهدی : نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
محیا سلطانی : چرا امام محمد نقی با مامون آن گونه رفتار کرد
اسرا : پاسخ چرا محمدتقی با مامون این رفتار را کرد
چرا امام محمد تقی [ع] با مأمون آن گونه رفتار کرد کسی این سوال رو می دونه
چرا چرتو پرت نوشتین لطفا خود جواب رو بنویسین ادم الاف نشه
عالیییییی
چرا امام تقی ع. با مامون ان گونه رفتار کرد
چرا مأمون باامام محمدتقی آنگونه رفتارکرد
چرا امام محمدتقی بامامون آنگونه رفتارکرد
چرا امام محمد نقی با مامون آن گونه رفتار کرد
نمیدونم, کاش دوستان در نظرات جواب رو بفرستن.
چرا محمد تقی با مأمون آن گونه رفتارکرد